حواص
نویسه گردانی:
ḤWʼṢ
حواص . [ ح ِ ] (ع اِ) چوب که بدان دوزند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
حواص-ل . [ ح َ ص ِ ] (ع اِ) ج ِ حوصله . (ناظم الاطباء) (زمخشری ). و آن مرغی ۞ است بسیارخوار بزرگ حوصله و این جمع را فارسی زبانان بجای مفرد ...
حواس . [ ح َ ] (از ع ، اِ) حَواس ّ. ج ِ حاسة : محسوس نیستند و نگنجند در حواس نایند در نظر که نه مظلم نه انورند. ناصرخسرو.روزی دهان پنج حواس و...
حواس . [ ح َوْ وا ] (ع ص ) جوینده بشب . گویند: انه لحواس عواس . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || کسی که در جنگ فریاد کن...
حواس . [ ح َ واس س ] (ع اِ) ج ِحاسة. مشاعر. سترسا. (از ناظم الاطباء). جمع حاسة که بتشدید سین مهمله است و آن قوتی است که حس میکند و اقسام آ...
هواس . [ هََ ] (ع اِمص ) خواهانی گشن . (منتهی الارب ).
هواس . [ هََوْ وا ] (ع ص ) گشن تیزشهوت . (منتهی الارب ). || شیر نیک درنده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
بی حواس . [ ح َ ] (ص مرکب ) بیخود و بیهوش . (آنندراج ). فراموشکار. (یادداشت بخط مؤلف ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
(Concentration): همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: نیژین مئیت nižin-mait نیژین (پارتی) تمرکز مئیت (وستایی: maiti) حواس.***فانکو آدینات 09163657...
حواس باخته . [ ح َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) بی حس و از خود بی خبر و عاری از مشعر. (ناظم الاطباء).