اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حوری

نویسه گردانی: ḤWRY
حوری . (ص ، اِ) در تداول فارسیان ،حوراء که مفرد حور است آید. حوریه :
یکی چون چتر زنگاری دوم چون سبز عماری
سوم چون قامت حوری چهارم نامه ٔ مانی .

منوچهری .


رضوان مگرسراچه ٔ فردوس برگشاد
کین حوریان بساحت دنیی ̍ خزیده اند.

سعدی .


- حوری سرشت ؛ آنکه طبیعت حوری دارد :
چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت
شیوه ٔ جنات تجری تحتهاالانهار داشت .

حافظ.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
حوری . [ ح َ وَ ری ی ] (ع ص ) کبش حوری ؛ قچقار سرخ پوست . (منتهی الارب ). منسوب است به حَوَر؛ پوست . (اقرب الموارد).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
علی حوری . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن حسین جوری (یاحوری )، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی جوری شود.
علی حوری . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی بن منصور حوری ، مکنّی به ابوالحسن . وی ادیب و شاعر و نویسنده بود و در ربیعالاول سال 497 هَ . ق...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
حور/حوری سرشت. (ص. مر.) حور/حوری+ سرشت به معنای خوی و خصلت و نهاد. آن که سرشت و نهاد و فروزه و ضمیره و شمال و شمایل حوریان بهشتی دارد: حور /hur/ ۱. زن...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.