خالی
نویسه گردانی:
ḴALY
خالی . (اِ) گلیم بزرگ و منقش و پرزدار که در این زمان قالی گویند. || دایی و خالو. || پوشاک . جامه . لباس . || کمان اَبرو. || لواو علم و رایت . || شعله . (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۴۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
خالی و سکنه دو واژه ی عربی است و تنها از پارسی است؛ همتای پارسی این است: اتیجن atijan (سنسکریت: atijana) ***فانکو آدینات 09163657861
خالی گردیدن . [ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) تهی شدن از چیزی . تَعَرّی . (منتهی الارب ) ۞ .- خالی گردیدن سرای یا خانه ؛ بدون ساکن شدن آن ۞ ...
خالی خواستن . [ خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) طلب خلوت کردن . تقاضای ملاقات خصوصی کردن . استخلاء. (منتهی الارب ) : گفتم بیاریدش ، درآمد و خالی ...
خالی گذاشتن . [ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) تهی گذاشتن .- خانه خالی گذاشتن ؛ خانه را بدون ساکن گذاشتن . در خانه کسی نگذاشتن : بهیچ حال خانه خ...
خالی گذاردن . [ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به «خالی گذاشتن » شود.
خالی گردانیدن . [ گ َ دَ ] (مص مرکب ) تهی کردن از چیزی .- خالی گردانیدن سرای یا خانه ؛ خانه را تخلیه کردن . ساکنان خانه را از خانه بیرون...
جای فلان خالی . [ ی ِ ف ُ ] (جمله ٔ دعایی ) جای فلان پیدا. جان فلان سبز. (بهار عجم ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : عمریست که شد دیدن روی تو خ...
جای خالی بودن . [ دَ ] (مص مرکب ) در جای خود نبودن . سر جای نبودن : در هیچ پرده نیست نباشد نوای توعالم پُر است از تو و خالیست جای تو.صائب...
جای خالی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بیرون رفتن از جای . فرار کردن : وگر جای خالی کنیم از نبردز گیتی برآرند یکباره گرد.نظامی .
پهلو خالی کردن . [ پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پهلو تهی کردن . شانه خالی کردن .