اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خامة

نویسه گردانی: ḴAM
خامة. [ م َ ] (اِخ ) ناحیه ای در اطراف بخارا که نهر خامة آن را مشروب میکرده است . (از کتاب احوال و اشعار رودکی ج 1 تألیف سعید نفیسی ص 111).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
خامة. [ م َ ] (ع اِ) رجوع به خامه شود.
خامة. [ م َ ] (اِخ ) نهری است که از آبادانیهای اطراف بخارا میگذشت و روستاهای بسیار را سیراب میکرد و شهری بنام خامه را مشروب مینمود. (از کت...
خامه . [ م َ / م ِ ] (اِ) قلم . (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ) (شرفنامه ٔ منیری ) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) (فرهنگ اوبهی ) (ناظم الاطباء). ...
خامه . [ م َ ] (ع ص ) ناموافق . منه : ارض ٌ خامة؛ زمین ناموافق باشندگان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
خامه /xāme/ معنی ۱. چربی شیر خام که به‌طور طبیعی یا با ماشین خامه گیری از شیر می‌گیرند. ۲. قلم. ۳. (زیست‌شناسی) بخشی از مادگی گل که میان کلاله و تخمدا...
خامه ای . [ م َ / م ِ ] (ص نسبی ) برنگ خامه || منسوب به خامه .- نان خامه ای ؛ قسمی شیرینی که در آن خامه کنند.
خامه تو. [ م َ / م ِ ] (اِ) خامه ای که بروی شیر خام بندد. خامه ٔ شیر. (یادداشت بخط مؤلف ).
خامه زن . [ م َ / م ِ زَ ] (اِ مرکب ) چیزی باشد که قلم تراشیده را بدان قط زنند و بعربی آن را مقط گویند. (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری ). مق...
خامه دان . [ م َ / م ِ ](اِ مرکب ) مِقلَمَه . قلمدان . (زمخشری ) (آنندراج ).
خامه دوز. [ م َ / م ِ ] (نف مرکب ) کسی که خامه دوزی کند. نعت آنکه خامه دوزی کند. رجوع به خامه دوزی شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.