خان
نویسه گردانی:
ḴAN
خان . (اِخ ) نام موضعی به اصفهان میباشد. یاقوت آرد: این کلمه عجمی الاصل است و در آن زبان اطلاق به منازلی میشود که سوداگران در راه بدان سکونت میکنند. کاروانسرای مشهور چنین است که ابواحمد محمدبن عبد کویة الخانی الاصفهانی بدانجا منسوب است ، ولی این شهرت صحیح نیست و ابواحمد منسوب به «خان لنجان » میباشد. زیرا «خان لنجان » شهر این ناحیه است . باری او مرد صالح و از بزرگان قوم بود. که به اصفهان آمد، و از اصفهانین و بغدادیین حدیث کرده و مرگش بسال 406 هَ. ق . اتفاق افتاد. (از معجم البلدان یاقوت حموی ).
واژه های همانند
۶۲۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۲ ثانیه
مشیرالدوله "میرزا حسینخان سپهسالار"، يکی از صاحب منصبان و مدتی را بعد از امیرکبیر صدراعظم ایران در دربار ناصرالدین شاه بود. فهرست مندرجات ۱...
میرزا حسینخان مشیرالدوله سپهسالار اعظم مردی نامآشنا در تاریخ قاجار است که عده کثیری از مردم تهران و نیز ایران نام او را بهخاطر مسجد و مدرسه سپهسالا...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
خوان . [ خوا / خا ] (اِ) ۞ طبق بزرگی را گویند که از چوب ساخته باشند چه طبق کوچک را خوانچه گویند. (برهان قاطع). سفره ٔ فراخ و گشاده . (ناظ...
خوان . [ خوا / خا ] (نف مرخم )مخفف خواننده و همواره بصورت مرکب استعمال میشود.- آفرین خوان ؛ آنکه تحسین کند. آنکه آفرین گوید : نظامی چو د...
خوان . [ خ ِ / خ ُ ] (معرب ، اِ) معرب خوان فارسی . هرچه بر وی طعام خورند. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). ج ، اَخْوِنة، خون ...
خوان . [ خ َوْ وا ] (ع ص ) مرد دغل و ناراست . خائن . جنایتکار. || (اِ) شیر بیشه . || ماه ربیعالاول در جاهلیت . (منتهی الارب ) (از تاج العروس...
خوان . [ خ ُ ] (ع اِ) ماه ربیعالاول در جاهلیت . خَوّان . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ).
خوان . [ خ ُوْ وا ] (ع اِ) ج ِ خائن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).