اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خانی

نویسه گردانی: ḴANY
خانی . (اِ) حوض ۞ و چشمه ٔ آب را گویند ۞ .(برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) :
دو خانی پدید آید اندر دو چشم
از آن روی ناری و زلف دخانی .

قطران .


گوید این خاقانی دریامثابت خود منم
خوانمش خاقانی اما از میان افتاده قا.

خاقانی .


صدقه ٔ جاریه آنست که پادشاهان مدرسه ها سازند و وقفها کنند و مساجد و خانی و چشمه سارها و کهریزها آورند. (راحة الصدور راوندی ).
آب کوثر نه آب خانی بود
چشمه ٔ آب زندگانی بود.

نظامی .


ز شرم آب آن رخشنده خانی
بظلمت رفته آب زندگانی .

نظامی .


اولش گرچه آب خانی داد
آخرش آب زندگانی داد.

نظامی .


خانیی آب بود دور از راه
بود از آن خانی آب آن بنگاه .

نظامی .


کوزه پر کرد از آب آن خانی
تا برد سوی خانه پنهانی .

نظامی .


نام خود عاشق نهادی چیست این افسردگیها
عاشقان را سینه آتش خانه باید دیده خانی .

اوحدی .


یک روز نمی آیی تا در غم خود بینی
صدخانه ٔ چون دوزخ صد دیده ٔ چون خانی .

اوحدی .


حاصل ما ز زلف و عارض اوست
اشک چون خون و چشم چون خانی .

اوحدی .


تو ماه و مرا پیکر از دیده ماهی
تو خان و مرا دیده از گریه خانی .

خواجو (از شرفنامه ٔ منیری ).


|| تالاب . باتلاق و از این معنی است «مرداب گاوخانی ». رجوع به حاشیه ٔ مرقوم بر «خانی » در همین صفحه شود. || آب صاف . (ناظم الاطباء). || زری است رایج در ترکستان ۞ . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) :
خانی دیگران بیک خانی .

ظهوری (از آنندراج ).


|| زر خالص . (برهان قاطع) (آنندراج )(ناظم الاطباء). || مزید مؤخر امکنه چون :تیرخانی ، چاخانی ، (چاه خانی )، سرخانی ، سیاه خانی . || از مبادی گاه شماری چون هجری و یزدگردی و جلالی و غیره : فامّا در عصر مترجم که آن شهور سنه ٔ تسع و عشرین و سبعمائه هجری میشود مطابق ثمان و عشرین «خانی »... (از ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 50).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
خانی . (ص نسبی ) منسوب به «خان لنجان » که شهری است در نواحی اصفهان ۞ . (از انساب سمعانی ). رجوع به «خان لنجان » شود. || منسوب به «خان...
خانی . (حامص ) خان بودن ، رئیس قبیله و ایل بودن ، مقام خان داشتن : از آنسو مر اوراست تا غرب شاهی وزین سو مر او راست تا شرق خانی . فرخی .ام...
خانی . ۞ (اِخ ) نام همای دختر دارا ۞ باشد. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (فرهنگ جهانگیری ) ۞ .
خانی . (اِخ ) نام یکی از نویسندگان عرب است و او راست : هدایة المرتاب فی فضائل الاصحاب . این کتاب در سال 1292 هَ .ق . چاپ شد. (معجم المطبو...
خانی . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان کاکی بخش خورموج شهرستان بوشهر، واقع در 30هزارگزی جنوب خاوری خورموج و 1500 گزی جنوب رودمند.36 تن سک...
خانی . (اِخ ) عبدالمجیدبن محمدبن محمد خانی دمشقی شافعی (1263 - 1318 هَ .ق .). یکی از ادباء متأخر عرب است که بتاریخ و فقه پرداخت و شعر سرو...
خانی . (اِخ )قاسم . رجوع به «قاسم الخانی » در این لغت نامه شود.
علی شمع‌خانی[۴] (زادهٔ ۶ مهر ۱۳۳۴) معروف به علی شمخانی، نظامی و سیاستمدار ایرانی است که از ۱ خرداد ۱۴۰۲، عضو حقیقی مجمع تشخیص مصلحت نظام و مشاور سیاسی...
نام های تیره هایی از طایفه ی عالی محموداز طوایف بختیاری هفت لنگ بابادی باب
خانی من . [ م َ ] (اِخ )دهی است از دهستان کامفیروز بخش اردکان شهرستان شیراز، واقع در 54 هزارگزی شمال خاوری اردکان و کنار راه فرعی پل خان ...
« قبلی صفحه ۱ از ۱۲ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.