اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خب

نویسه گردانی: ḴB
خب . [ خ ِب ب ] (ع مص ) گربزی کردن . فریفتن . خیانت کردن . (از تاج العروس ) (ازالمنجد) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || جوشیدن دریا. آشوب گردیدن آن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
خب . [ خ َ ] (اِ فعل ) خاموش . امر به خاموشی . خفه شو. کلام مگو. بیش ازین مگو : فلک چون این سخن بشنید گفتابرو ابن یمین خب باش یعنی ! ۞ ا...
خب . [ خ َب ب ] (ع ص ) مرد فریبنده .مرد گربز. (اقرب الموارد) (تاج العروس ) (المنجد) (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). مرد زیرک . هوشیار. مکار. حیله...
خب . [ خ َب ب ] (ع اِ) ریگ توده دراز چسبیده بزمین . (اقرب الموارد) (تاج العروس ) (المنجد) (منتهی الارب ). || زمین نرم میان دو زمین درشت ...
خب . [ خ َب ب ] (ع مص ) ۞ از باب نصر ینصر. بلند شدن و دراز گردیدن گیاه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (المنجد) (تاج العروس ). (تاج المصادر...
خب . [خ ِب ب ] (ع ص ، اِ) جوش و آشوب دریا. || گربز. ادغل . || مرد فریبنده . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از المنجد) (از اقرب الموارد...
خب . [ خ ُب ب ] (ع اِ) پوست درخت . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (از المنجد) (از تاج العروس ). || زمین پست . مغاک . (از منتهی الارب ) (...
خب . [ خ ِب ب ] (اِخ ) یاقوت آنرا به روایت از اسمأبن خارجه نام موضعی می داند: عیش الخیام لیالی الخب و نیز بنقل از ابی داود باز آنرا نام ...
خب ء. [ خ َ ءْ ] (ع اِ) چیز پنهان کرده . شی ٔ مخفی شده . امر پنهانی . (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ) (از المنجد) (منتهی الارب ) (از ترجمان ...
خب ء. [ خ َ ] (ع مص ) ۞ حفظ کردن . پنهان کردن . (از ترجمان عادل بن علی ) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ) (از المنجد) (از منتهی الارب ) (از...
خب ء. [ خ َ ] (اِخ ) صحرائی است در مدینه جنب قُباء. (از معجم البلدان یاقوت حموی ).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.