گفتگو درباره واژه گزارش تخلف خثعم نویسه گردانی: ḴṮʽM خثعم . [ خ ُ ع َ ] ۞ (اِخ ) نام کوهی است . و اهل آنرا خَثعَمیّون می گویند. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه واژه معنی خثعم خثعم . [ خ َ ع َ ] (ع اِ) شیر بیشه . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (متن اللغة) (تاج العروس ). || نام شتر نری بوده که او را... خثعم خثعم . [ خ َ ع َ ] (اِخ ) پدر قبیله ای از معد است . (از متن اللغة). خثعم خثعم . [ خ َ ع َ ] (اِخ ) ابن انمار اراش .وی از قبیله کهلان ، از قوم قحطان و از جدهای جاهلی بوده و فرزندانش در سروات یمن و حجاز منزل داشته... خثعم خثعم . [ خ َ ع َ ] (اِخ ) فرزندان خثعم در تاریخ ، بنی خثعم نام گرفته اند. حمداﷲ مستوفی در تاریخ گزیده (چ 1 ص 126) آنانرا از تخم ربیعه می آورد ... خصام خصام . [ خ ِ ] (ع اِ) ج ِ خَصم . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). رجوع به خصم شود. خصام خصام . [ خ ِ ] (ع مص ) مصدر دیگر برای مخاصمه است . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). با کسی خصومت کردن . (زوزنی ). با کسی دا... نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود