خصام
نویسه گردانی:
ḴṢAM
خصام . [ خ ِ ] (ع مص ) مصدر دیگر برای مخاصمه است . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). با کسی خصومت کردن . (زوزنی ). با کسی داوری کردن . (تاج المصادر بیهقی ). داوری ، جدال . مجادله . (یادداشت بخط مؤلف ) : او من ینشوء فی الحلیة و هو فی الخصام (قرآن 43 / 17). پانزده مربط فیل که او را از بهر ذخیره ٔ ایام و عدت اوقات خصام اندوخته بود بستد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
- اَلَدﱡالخِصام ؛ شدیدالعداوة : و یشهد اﷲ علی ما فی قلبه و هو الدالخصام . (قرآن 204/2).
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
خصام . [ خ ِ ] (ع اِ) ج ِ خَصم . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). رجوع به خصم شود.
خثعم . [ خ َ ع َ ] (ع اِ) شیر بیشه . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (متن اللغة) (تاج العروس ). || نام شتر نری بوده که او را...
خثعم . [ خ َ ع َ ] (اِخ ) پدر قبیله ای از معد است . (از متن اللغة).
خثعم . [ خ ُ ع َ ] ۞ (اِخ ) نام کوهی است . و اهل آنرا خَثعَمیّون می گویند.
خثعم . [ خ َ ع َ ] (اِخ ) ابن انمار اراش .وی از قبیله کهلان ، از قوم قحطان و از جدهای جاهلی بوده و فرزندانش در سروات یمن و حجاز منزل داشته...
خثعم . [ خ َ ع َ ] (اِخ ) فرزندان خثعم در تاریخ ، بنی خثعم نام گرفته اند. حمداﷲ مستوفی در تاریخ گزیده (چ 1 ص 126) آنانرا از تخم ربیعه می آورد ...