خداء
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ḴDʼʼ
    
							
    
								
        خداء. [ خ َدْ دا ] (اِخ ) نام  موضعی  است . یاقوت  آن  را بنقل  از کتاب  جمهره  آورده  ولی  معلوم  نکرده  است  که  محل آن  در کجاست  در «منتهی  الارب » و «متن  اللغة» بدون  تعیین  محل  آمده  است . شاید این  کلمه  همان  «خدا» باشد.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۴۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید 
اینجا کلیک کنید.
                    
										
 
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خون خدا. [ خ ُ ] (اِ مرکب ) صاحب  خون . خداوند خون . مالک  و دارنده ٔ خون  : از بسی  خون  که  خون  خدایش  مردجوی  خون  رفت  و گوی  سر می برد.نظامی .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        شیر خدا. [ رِ خ ُ ] (اِخ ) شیر خدای . لقب  حضرت  امیرالمؤمنین  علی بن  ابیطالب . (ناظم  الاطباء). ترجمه ٔ اسداﷲ، یکی  از القاب  حضرت  علی  کرّم  اﷲ و...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ظل  خدا. [ ظِل ْ ل ِ خ ُ ] (ترکیب  اضافی ، اِ مرکب ) ظل ّ حق . (برهان  قاطع).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        مهر خدا. [ م ُ رِ خ ُ ] (ص  مرکب ) کنایه  ازباکره . (آنندراج ).  ||  (اِ مرکب ) بکارت .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        نام  خدا. [ م ِ خ ُ ] (صوت  مرکب ) لفظی  است  مثل  «ماشأاﷲ» و «چشم  بد دور» که با جمله ای  می آید و کنایه  از تمجید مضمون  است . (از فرهنگ  نظام ). ا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عشق  خدا. [ ع ِ ق ِ خ ُ ] (ترکیب  اضافی ، اِ مرکب ) در اصطلاح  فلاسفه  ومتصوفه ، عشق  به  حق تعالی  است . (فرهنگ  فارسی  معین ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خانه خدا. [ ن ِ خ ُ ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  میان  دربند بخش  مرکزی  شهرستان  کرمانشاهان ، واقع در 29 هزارگزی  شمال  کرمانشاه  و سه  هزارگزی  خاو...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        باغ  خدا. [ خ ُ] (اِ مرکب ) صاحب  باغ . دارنده ٔ باغ  :  چون  درآمد [ دهقان  ] گفت  [ خواجه  ] تو خدائی ؟ گفت  آری . گفت  چگونه ؟ گفت  حال  آنکه  پیش ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خانه خدا. [ ن َ / ن ِ خ ُ ] (اِ مرکب ) خداوند خانه . صاحبخانه . (ناظم  الاطباء) (آنندراج ) : گرچه  بباطل  اختران  افسر عاجزان  برنداوست  مظفری  بحق  خ...