اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خدعه

نویسه گردانی: ḴDʽH
خدعه . [ خ ُ ع َ ] (ع اِ) مکر. فریب . (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). نیرنگ . کنبوره . دستان . زرق . دغا. اوزند. رنگ . ترفند. حقه . تنبل [ ت ُ / ت َ و ب َ / ب ُ ].کنبور. افسون . کیمیا : جاه دنیای فریبنده ... مانند خدعه ٔ غول ... است . (کلیله و دمنه ). آن مدامیر به آن خدعه مغرور گشتند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
ای خلیل اینجا شرار و دود نیست
جزکه سحر و خدعه ٔ نمرود نیست .

مولوی (مثنوی ).


بشنوم یا من دهم هم خدعه اش
تا بداند اهل را آن فرع کش .

مولوی (مثنوی ).


ای خدا بنمای تو هر چیز را
آنچنانکه هست در خدعه سرا.

مولوی (مثنوی ).


|| کسی که مردم او را بسیار فریب میدهند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آنچه بوسیله ٔ او حیله می شود. ما یخدع به . (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
خدعه آمیز. [ خ ُ ع َ / ع ِ ] (ن مف مرکب ) آمیخته به خدعه . فریب آمیز. آنچه با مکر است . به حیله آلوده .
خدعه کردن . [ خ ُع َ / ع ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فریب بکار بردن . مکر کردن . نیرنگ زدن . حقه سوار کردن . تَخدیع؛ فسون ساختن .
خداه . [ خ ُ ] (اِ) در تداول مردم گیلان ، خدا. || شاه . (یادداشت بخط مؤلف ) : اولاد ماهویه مروزی [ = ماهوی سوری ] قاتل یزدجرد سوم را الی ...
خداه کش . [ خ ُ ک ُ ] (اِخ ) لقبی است ماهوی سوری کشنده ٔ یزدگرد سوم پادشاه ساسانی را.
خداه کشان . [ خ ُ ک ُ ] (اِخ ) خداکشان . کشندگان شاه : اولاد ماهویه ٔ مروزی قاتل یزدجرد سوم را الی یومنا هذا خداه کشان می نامند. (تاریخ حمزه ...
کوزکان خداه . [ ک َ خ ُ ] (اِخ ) پادشاهان کوزکانان یا جوزجانان بدین نام موسوم بودند. (از احوال و اشعار رودکی ص 176، از آثار الباقیه ). و رجوع...
چغان خداة. [ چ َ خ ُ ] (اِخ ) نام یکی از امرای قدیم چغانیان که «محتاج » نیای خاندان چغانیان نواده ٔ او بوده است . (از کتاب احوال رودکی ج ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.