گفتگو درباره واژه گزارش تخلف خرقاء نویسه گردانی: ḴRQAʼ خرقاء. [ خ َ ] (اِخ ) نام موضعی است بنابر قول سکری دراین بیت ابوسهل هذلی : غداةالرعن و الخرقاء تدعوو صرح باطن الکف الکذوب .(از معجم البلدان ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه واژه معنی خرقاء خرقاء. [ خ َ ] (ع ص ) مؤنث اَخْرَق . (منتهی الارب )(از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || زن گول . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان ا... خرقاء خرقاء. [ خ َ ] (اِخ ) زنی از بنی بکاء بوده که ذوالرمة به وی تشبیب کرده است . (از منتهی الارب ) : تمام الحج ان تقف المنایاعلی خرقاءواصفةال... خرقاء خرقاء. [ خ َ ] (اِخ ) نام زن سیاهی است که بکارهای مسجد پیغمبر میرسید و از او در روایت حمادبن زید از ثابت از انس ذکریست بنابر قول ابن السکن... خرقاء خرقاء. [ خ َ ] (اِخ ) زنی بوده در عرب به حمق مشهور و نام او ربطة بنت سعد است . (از قاموس الاعلام ترکی ج 3). خرقاء خرقاء. [ خ َ ] (اِخ ) نام زنی است از جنیان بنابر خبر عباس بن عبداﷲ برمعی در قصه ای که راجع به عمربن عبدالعزیز است ، چه عباس برمعی با واسطه ... خرقع خرقع. [ خ ُ ق ُ ] (ع اِ) ثمر عُشِر است یا حناءالعشر. (یادداشت بخط مؤلف ). || پنبه . قُطْن . (یادداشت بخط مؤلف ). نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود