اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خرما

نویسه گردانی: ḴRMA
خرما. [ خ ُ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان سیاهکل بخش سیاهکل دیلمان شهرستان لاهیجان ، واقع در 18هزارگزی جنوب خاوری سیاهکل . این ده جلگه ، معتدل و مرطوبست . آب آن از چشمه ٔ محلی و محصول آنجا برنج ، چای ، عسل و لبنیات می باشد. شغل اهالی زراعت و گله داری و شال بافی . راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
خرما. [ خ ُ ] (اِ) میوه ٔ درخت خرمابن ۞ . (ناظم الاطباء). تمر. تَمْرة ۞ . (دهار). نَخل . (یادداشت بخط مؤلف ) : پس پند پذیرفتم و این شعر بگفت...
خرما. [خ ُ ] (اِخ ) نام ناحیتی است به شمال و چون از ساری بنارنج باغ رویم و بعد از آن از پل تجن راه امامزاده عباس پیش گیریم پس از گذش...
خرما. [ خ ُرْ رَ ] (اِ صوت ) خوشا. بس خوش . (یادداشت بخط مؤلف ) : حبذا باد شمال و خرما بوی بهار. فرخی .خوشا و خرما وقت حبیبان ببوی صبح و بانگ ...
35. در مدارک چینی مربوط به خرما Phoenix dactylifera) دو نکته مهم آمده که از لحاظ علمی شایان توجه است: نخست نقش چین در پراکنش جغرافیایی این درخت در دو...
خرماء. [ خ َ ] (ع ص ) مؤنث اَخْرَم . رجوع به اخرم شود. || گوش شکافته و سوراخ کرده . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از...
خرماء. [ خ َ ] (اِخ ) نام زمینی است ازآن ِ بنی عبس بن رباح از عداوه . (معجم البلدان ).
خرماء. [ خ َ ] (اِخ ) نام چشمه ای است در وادی صفراء. (منتهی الارب ). عین الصفراء. (معجم البلدان ).
خرماء. [ خ َ ] (اِخ ) نام اسب زید فوارس ضبی است . (منتهی الارب ).
خرماء. [ خ َ ] (اِخ ) اسبی است مر بنی ابی ربیعة را. (منتهی الارب ).
خرماء. [ خ َ ] (اِخ ) نام اسب راشدبن منفی بن شماس است . (منتهی الارب ).
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.