اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خص

نویسه گردانی: ḴṢ
خص . [ خ ُص ص ] (ع اِ) خانه ٔ نئین . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد).ج ، خِصاص ، خُصوص ، خصاص . || خانه ای که از چوب مسقف بود. (منتهی الارب ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ). ج ، خصاص خصوص ، اخصاص .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
خص . [ خ َص ص ] (ع مص ) مصدر دیگری برای خصوص و خُصوصیَّة خَصوصیَّه و خصیصی [ خ ِ ص صی صا ] و خصیصاء [ خ ِ ص صی صاء ] و خُصیَّة و تَخِصَّة. ...
خص . [ خ ِص ص ] (ع ص ) ناقص . (منتهی الارب ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ). || نرم . (یادداشت بخط مؤلف ).
خث .[ خ ُث ث ] (ع اِ) خس و خاشاک خشک گذاشته ٔ سیل . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) ۞ . || خاشه ٔ سیاه که بر سر آب رود. (مهذب الاسماء). || جا...
خس . [ خ َ ] (اِ) خاشه و خلاشه . خاشاک . (از برهان قاطع). خرده ٔ کاه . خاز. (از ناظم الاطباء). مرادف خار. (از آنندراج ). ۞ چوب ریزه . (فرهنگ اس...
خس . [ خ ُ ] (اِ) مادرزن . (از ناظم الاطباء).
خس . [ خ َس س ] (ع اِ) تره ٔ کاهو. (منتهی الارب ). کوک . کاهو. (یادداشت بخط مؤلف ). و آب کوک که او را به تازی ماءالخس گویند... اندر دهان م...
خس . [ خ َس س ] (ع مص ) کم و اندک کردن بهره ٔ کس یا چیزی را. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
خس ء. [ خ َس ْءْ ] (ع مص ) ۞ راندن سگ و دور کردن آن . || دور شدن سگ و رفتن آن . || خیره شدن چشم . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از...
خس خس . [ خ ِ خ ِ ] (اِ صوت ) آوازی که از سینه ٔ شخصی برآید که مبتلا به نفس تنگی باشد. (ناظم الاطباء). || حکایت صوت سینه ٔ سرماخورده گاه ...
خس خس . [ خ ُ خ ُ] (اِ صوت ) کلمه ای که پیاپی با لحنی خاص گویند ایستادن مرغ را تا او را بگیرند. (یادداشت بخط مؤلف ).
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.