اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خصوص

نویسه گردانی: ḴṢWṢ
خصوص . [ خ ُ ] (ع اِ) خرابات . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از لسان العرب ). || ج ِ خُص ّ. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). رجوع به «خص » در این لغتنامه شود. || مخصوص هر چیز و هر شغل . (از ناظم الاطباء).باب . باره . ویژه . (یادداشت بخط مؤلف ) :
امید رحمتست آری خصوص آن را که در خاطر
ثنای سید مرسل نبی محترم گردد.

سعدی .


- بخصوص ؛ بویژه . مخصوصاً. (ناظم الاطباء).
- بخصوصه ؛ بویژه . مخصوص .
- خصوص در منطق ؛ در نزد اهل منطق خصوص اطلاق میشود بر قضیه ٔ مخصوصه اعم از آنکه قضیه ٔ مخصوصه حملیه باشد یا شرطیه .
- خصوص در نزد صوفیان ؛ احدیت هر شی ٔ که آنرا متعین از شی ٔ دیگر می کند «خصوص » می نامند. (از تعریفات جرجانی ).
- خصوص در نزد علمای اصول ؛ خصوص را اهل اصول لفظی می دانند که بوضع واحد وضع برای «واحد» یا «کثیر محصور» شود و چنین لفظی خاص نامیده میشود. اینکه گفتیم «بوضع واحد» مراد از واحد چیزیست اعم از «واحد شخصی » چون زید که آنرا «خصوص العین » می گویند و «واحد جنسی » چون حیوان که «خصوص الجنس » می گویند و «واحد نوعی » چون انسان که آنرا «خصوص النوع » می نامند. و اما کلمه ٔ «کثیر» شامل بر تثنیه و جمع و منکر و عام و اسم عدد است و با قید «محصور» منکر و عام از تعریف خارج می گردد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
- خصوص فلان چیز ؛ ویژه ٔ فلان چیز. فقط آن چیز نه چیز دیگر.
- خصوص و عموم مطلق ؛ نسبت بین دو کلی اگر بوجهی باشد که در هر مصداقی اگر یکی صدق کرد دیگری صدق کند دون عکس ، می گویند بین این دو کلی نسبت «خصوص و عموم مطلق » است .
- خصوص و عموم من وجه ؛ هرگاه نسبت بین دو کلی بوجهی باشد که یکی از دو کلی بدون دیگری فی الجمله صدق کند، می گویند بین این دو نسبت خصوص و عموم من وجه است .
- در خصوص ؛ در باب . درباره . (از ناظم الاطباء).
- علی الخصوص ؛ بطور اختصاص . مخصوصاً. (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
خصوص . [ خ ُ ] (ع مص ) مصدر دیگری است در «خص ». (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از لسان العرب ). خاص کردن . (ترجمان علامه ٔ...
خصوص . [ خ ُ ] (اِخ ) دهی است بعین شمس از شرقیه . (از معجم البلدان ).
خصوص . [ خ ُ ] (اِخ ) جایی است ببادیه . (از معجم البلدان ).
خصوص . [ خ ُ ] (اِخ ) دهی است دیگر بشرقیه و همان است خصوص الساده بمصر. (از معجم البلدان ).
خصوص . [ خ ُ ] (اِخ ) جایی است بکوفه و نان خصیه بدان منسوب است . (از معجم البلدان ).
خصوص /xosus/ ۱. موضوع؛ مبحث. ۲۴. (قید) [قدیمی] به خصوص؛ به‌ویژه. ۳. (اسم مصدر) [قدیمی] مخصوص کسی یا چیزی بودن. ⟨ به خصوص: ۱. به‌ویژه. ۲. (صفت) خاص؛ وی...
در خصوص. {دَ خُ}. (حرف اضافه ٔ مرکب). درباره و نسبت به کسی یا چیزی. بابت، درباب، راجع به.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
موم و خصوص من وجه یکی از نسب اربعه است. این نسبت میان دو مفهومی برقرار است که در برخی مصادیق همپوشانی و اشتراک دارند، لکن هر یک دارای مصادیقی است که...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.