اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خط

نویسه گردانی: ḴṬ
خط. [ خ ُطط ](اِخ ) یکی از دو کوه مکه که ابوقبیس و احمر باشد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). در معجم البلدان آمده است : نام کوهی واقع در مکه که عبارتست از اخشب غربی .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۴۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
خط بر آب . [ خ َ ب َ ] (ص مرکب ) ناپدیدار. تباه . (از حاشیه ٔ دیوان منوچهری چ دبیرسیاقی ) : هست با خط تو خط چینیان چون خط بر آب هست با شمشیر ت...
خط بابلی . [ خ َطْ طِ ب ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خط قوم بابلی . (از تاریخ ایران باستان ص 1611 و 1619).
خط الحاق . [ خ َطْ طِ اِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خطی که نویسندگان در مقام الحاق کشند و این اصطلاح اهل دفاتر است . (آنندراج ) (ناظم الاطبا...
خط انگشت . [ خ َطْ طِ اَ گ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اثر انگشت که در چین بر اسناد و قباله ها می نهادند. (یادداشت بخط مؤلف ) : و می گفتند اثر...
خط اوستا. [ خ َطْ طِ اَ وِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) از خطوط قدیمه و کاملاً الفبائی است . (تاریخ ایران باستان ص 16). خطی است که با آن اوستا...
خط بطلان . [ خ َطْ طِ ب ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) علامتی که برای بطلان امری میباشد. خطی برای بطلان چیزی روی آن کشند : صوفی بیا که خرق...
خط الماس . [ خ َطْ طِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خط میگون از مصطلحات است برای موی خط مردم سفیدرنگ که مایل به اندک سرخی یا سپیدی باشد....
خط بریده . [ خ َطْ طِ ب ُ دَ/ دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حروف بریده که بر کاغذ دیگر وصل کنند. خط ببریده . (آنندراج ) : چون نامه نویسم بسوی ...
خط آرامی . [ خ َطْ طِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خطی است که آرامیها از عبری گرفته و به اشکال مختلف درآورده اند. (ایران باستان ص 16).
خط آزادی . [ خ َطْ طِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قباله و چک که مولی در تحریر عبدی دهد. برات آزادی . (یادداشت بخط مؤلف ). مقابل خط غلامی . (آن...
« قبلی ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ صفحه ۱۲ از ۲۵ ۱۳ ۱۴ ۱۵ ۱۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.