اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خط

نویسه گردانی: ḴṬ
خط. [ خ ُطط ](اِخ ) یکی از دو کوه مکه که ابوقبیس و احمر باشد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). در معجم البلدان آمده است : نام کوهی واقع در مکه که عبارتست از اخشب غربی .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۴۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
خط غبار. [ خ َطْ طِ غ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از خطی است که تازه ازرخسار نوجوانان دمد. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ).
خط روان . [ خ َطْ طِ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خطی که بی تأمل خوانده شود و هم چنین رقم خوانا. ناخوان مقابل آن . (آنندراج ) : چنان خط م...
خط سپهر. [ خ َطْ طِ س ِ پ ِ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دایره ٔ عالم . دایره ای که در هیئت قدیم عالم را نمایش می داده است : دایره ٔ خط سپهرش م...
خط سرمه . [ خ َطْ طِ س ُ م َ / م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خطی که از سرمه در چشم کشند. (آنندراج ) : سیه مستی بدور نرگست بی تاب می گرددز خط ...
خط شریف . [ خ َطْ طِ ش َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دستخط پادشاهی . || برات . || فرمان . || نشان و علامتی که شخص پادشاه بدست خوددر بالای ...
خط شعاع . [ خ َطْ طِ ش ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خطوطی که بر گرد آفتاب مرئی می شوند ۞ . (آنندراج ) : خورشید روبروی تو شد در خط شعاع انگشت در ...
خط درست . [ خ َطْ طِ دُ رُ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خط مستقیم . (ناظم الاطباء).
خط دادن . [ خ َ دَ ] (مص مرکب ) نوشته دادن : بمملوکم خطی دادم مسلسل بتوقیعقزلشاهی مسجل .نظامی .
خط جواز. [ خ َطْ طِ ج َ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خطی که برای گذشتن کالا و رونده بگذربانان نویسند و در هند دستک گویند. (از ناظم الاطباء) (غیا...
خط تهمت . [ خ َطْ طِ ت ُ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خطی که دشمنان نویسند و حاوی تهمت و افتراء باشد. (یادداشت بخط مؤلف ). کنایه از تهمت و...
« قبلی ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۲۵ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.