خط
نویسه گردانی:
ḴṬ
خط. [ خ ُطط ](اِخ ) یکی از دو کوه مکه که ابوقبیس و احمر باشد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). در معجم البلدان آمده است : نام کوهی واقع در مکه که عبارتست از اخشب غربی .
واژه های همانند
۲۴۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
خط وتر. [ خ َطْ طِ وَ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خط مستقیمی که از یک نقطه ٔ دایره به نقطه ٔ دیگر آن وصل شود. || در مثلث قائم الزاویه ا...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
هفت خطhaftxat معنی ۱. [عامیانه، مجاز] شخص متقلب و حقه‌باز. ارقه، ارغه. ۲. (اسم) [قدیمی] هفت‌اقلیم. ۳. (اسم) [قدیمی] = ⟨ هفت‌خط جام ⟨ هفت‌خط جام: [قدیم...
خط سمت . [ خ َطْ طِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نزد ارباب هیئت خطی است که دو نقطه ٔ سمت را بیکدیگر اتصال می دهد. (یادداشت بخط مؤلف ).
خط کبک . [ خ َطْطِ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خطوطی که بر پر و بال کبک می باشد و خوانا نیست . (آنندراج ) : خط کبک است بر بال کبوترنامه ٔ ر...
خط سبز. [ خ َطْ طِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خطی که تازه از رخسار خوبان برآمده باشد. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خ...
خط دهر. [ خ َطْ طِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خط زمانه . کنایه از روزگار : نتوان در خط دهر خط وفایافتن نتوان بر نقش آب نقش قلم ساختن .خاقان...
خط راه . [ خ َطْ طِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ۞ خط جواز. گذرنامه . || پروانه راهداری . (ناظم الاطباء).
خط ریش . [ خ َطْ طِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عِذار. (منتهی الارب ) (یادداشت بخط مؤلف ).
خط زدن . [ خ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) بروی نوشته ای خط کشیدن برای ابطال آن .