اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خلیج

نویسه گردانی: ḴLYJ
خلیج . [ خ َ ] (ع اِ) جوی . (ناظم الاطباء) :
بحری کز او مجره خلیج است فی المثل
در باغ دولت تو یکی جویبارباد.

ظهیر فاریابی (ازشرفنامه ٔ منیری ).


|| رودخانه . نهر عظیم . (شرفنامه ٔ منیری ). || شاخی که از دریا برآمده باشد. (آنندراج ) :
مجره بسان لبالب خلیجی
روان گشته از شیر در بحر اخضر.

ناصرخسرو.


سخن را آب در جو از سطورش
خلیج هفت دریا از بحورش .

حاج محمدخان قدسی (از آنندراج ).


|| کاسه ٔ بزرگ . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || رسن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || کشتی خرد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). ج ، خلج ، خلجان . || به اصطلاح جغرافیا آن قسمت از دریا که در خاک داخل شود. (ناظم الاطباء). لسان البحر. (یادداشت بخط مؤلف ). || دریا. (یادداشت بخط مؤلف ) :
اسب من در شب دوان همچون سفینه در خلیج .

منوچهری .


باشد خلیج رومی اندک تر از دجی .

منوچهری .


|| تنگه . بغاز. (یادداشت بخط مؤلف ) : ناحیتهای روم هم چهارده ناحیت است سه ناحیت آن است که از پس خلیج قسطنطنیه است بر مغرب وی و یازده ناحیت بر مشرق خلیج است . (حدود العالم ). || (ص ) لرزان بدن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). || مشکوک نسب . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (ازلسان العرب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۶ ثانیه
خلیج . [ خ َ ] (اِخ ) رجوع به ابوشبلی عقیلی شود.
این واژه اربی است و پارسی آن اینهاست: کنداب kandãb (کردی: کنداو) آبکند ،شاخ آب، شاخاب، شاخآبه (کنداب پارس ،آبکند پارس)
شاخاب
ریشهٔ ایرانی واژهٔ خلیج در بابل باستان خلیج فارس (دریای مصب رودخانه ها، محل جاودانی بابلی یعنی اوتناپیشتیم) را دریای پست پایینی و در اوستا در رابطه با...
خلیج فارس Persian Gulf نام تاریخی دریای پارس - پرسیکون کاای تاس- سینوس پرسیکوس موقعیت جغرافیایی جنوب غربی آسیا، منطقه خاورمیانه نوع(اقیانوس‌شناسی) خلی...
خلیج فارس (یا شاخاب پارس) آبراهی است که در امتداد دریای عمان و در میان ایران و شبه جزیره عربستان قرار دارد. مساحت آن ۲۳۷٬۴۷۳ کیلومتر مربع است،[۱] و پس...
خلیج مصر. [ خ َ ج ِ م ِ ] (اِخ ) نام خلیجی است که در حاشیه ٔ فسطاط قرار داشته و عمروبن عاص به امر خلیفه آن را حفر کرد. حفر این خلیج هنوز ...
خلیج سرخ . [ خ َ ج ِ س ُ ] (اِخ ) نام دیگر خلیج ارس است بنا بر قول هردوت . رجوع ص 149 تاریخ ایران باستان مشیرالدوله شود.
خلیج سوئز. [ خ َ ج ِ ءِ ] (اِخ ) خلیج واقع در ناحیه ٔ سوئز بحر احمر همانجایی که در قدیم هروپولیس نام داشته است . (از تاریخ ایران باستان مشیر...
خلیج عقبه . [ خ َ ج ِ ع َ ق َ ب َ ] (اِخ ) خلیج باریکی است در شمال دریای سرخ و جنوب شرقی شبه جزیره ٔ سینا که در شمالیترین نقطه ٔ آن بندر ع...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
شقایق
۱۳۸۹/۰۲/۱۰ Iran
0
0

درود
می خواستم بدونم که واژه ای پارسی جایگزین خلیج وجود داره یا نه
سپاس

جواد مفرد کهلان
۱۳۹۸/۱۲/۱۰
0
0

ریشهٔ واژهٔ خلبان (نگهبان به پیش راندن) و خلیج: در فرهنگ سنسکریت-فارسی نائینی، ریشهٔ واژهٔ خلبان به صورت کَل به معنی به جلو راندن و بردن آمده است که مأخذ واژهٔ فارسی خَل در برهان قاطع (یعنی پاروی راندن) و خَل (به معنی خلنده) و واژهٔ سنسکریتی کَلا (قایق) به نظر می رسد. بر این پایه به نظر می آید که آن ربطی با کلمهٔ خلیج در معنی پیشرفتگی آب (خل-ایگ) داشته باشد. واژهٔ گیلکی خاله به معنی محل وصل آب گستردهٔ رودخانه به دریا و واژهٔ جنوبی کَل به معنی چالهٔ آب نیز گواه آن هستند. در بارهٔ تبدیل کَل سنسکریت به خَل فارسی گفتنی است: "ک گاه بدل ِ «خ» آید: نارکوک = نارخوک. کمان = خمان. کم = خم. کرنا = خرنا. کوسه = خوسه. (در کوسه گلین و رکوب کوسج و خوسه) شاماکچه = شاماخچه. ک در تعریف نیزبدل ِ «خ» آید: کنده = خندق. کسری = خسرو." (لغت نامهٔ دهخدا)


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.