اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خلیج

نویسه گردانی: ḴLYJ
خلیج . [ خ َ ] (ع اِ) جوی . (ناظم الاطباء) :
بحری کز او مجره خلیج است فی المثل
در باغ دولت تو یکی جویبارباد.

ظهیر فاریابی (ازشرفنامه ٔ منیری ).


|| رودخانه . نهر عظیم . (شرفنامه ٔ منیری ). || شاخی که از دریا برآمده باشد. (آنندراج ) :
مجره بسان لبالب خلیجی
روان گشته از شیر در بحر اخضر.

ناصرخسرو.


سخن را آب در جو از سطورش
خلیج هفت دریا از بحورش .

حاج محمدخان قدسی (از آنندراج ).


|| کاسه ٔ بزرگ . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || رسن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || کشتی خرد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). ج ، خلج ، خلجان . || به اصطلاح جغرافیا آن قسمت از دریا که در خاک داخل شود. (ناظم الاطباء). لسان البحر. (یادداشت بخط مؤلف ). || دریا. (یادداشت بخط مؤلف ) :
اسب من در شب دوان همچون سفینه در خلیج .

منوچهری .


باشد خلیج رومی اندک تر از دجی .

منوچهری .


|| تنگه . بغاز. (یادداشت بخط مؤلف ) : ناحیتهای روم هم چهارده ناحیت است سه ناحیت آن است که از پس خلیج قسطنطنیه است بر مغرب وی و یازده ناحیت بر مشرق خلیج است . (حدود العالم ). || (ص ) لرزان بدن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). || مشکوک نسب . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (ازلسان العرب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
خلیج فارس . [ خ َ ج ِ ] (اِخ ) نام پیشرفتگی دریایی است در خشکی که بین ایران و شبه جزیره ٔ عربستان واقع است . طول آن 800هزار گز و از شطالعر...
خلیج پارس . [خ َ ج ِ ] (اِخ ) خلیج فارس . رجوع به خلیج فارس شود.
خلیج بربری . [ خ َ ج ِ ب َ ب َ ] (اِخ ) نام خلیجی است به شمال حبشه در افریقا. (از حدود العالم ).
خلیج اسکندر. [ خ َ ج ِ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) نام قدیم جبل الطارق است . رجوع به جبل الطارق شود.
پل خلیج فارس. در سال ۱۳۵۱ دولت وقت تصمیم گرفت نخستین بندر آزاد تجاری ایران در جزیره قشم ایجاد شود.[نیازمند منبع] در اولین گام، تصمیم گرفته شد با ایجاد...
خلیج حسینقلی . [ خ َ ج ِ ح ُ س َ ق ُ ] (اِخ ) نام خلیجی است در شرق دریای خزر و در آنجا رود اترک به دریای خزر می ریزد. رجوع به جغرافیای غرب ...
خلیج نرمرتوم . [ خ َ ج ِ ن َ م َ ت َ ] (اِخ ) نام قدیم خلیج فارس . (از تاریخ ایران باستان مشیرالدوله ص 25). رجوع به خلیج فارس شود.
خلیج یا کنداب بخشی از دریا است که در خشکی پیش رفته باشد؛ یا به سخنی دیگر به پیشروی آب در خشکی، کنداب گویند. در فارسی «شاخاب»، «شاخابه» و «شاخاوه» هم گ...
خلیج اسکندرون . [ خ َ ج ِ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) نام خلیجی است در ناحیت اسکندرون . (از تاریخ مغول اقبال ص 570). رجوع به اسکندرون شود.
بنادر خلیج فارس .[ ب َ دِ رِ خ َ ج ِ ] (اِخ ) رجوع به خلیج فارس شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
شقایق
۱۳۸۹/۰۲/۱۰ Iran
0
0

درود
می خواستم بدونم که واژه ای پارسی جایگزین خلیج وجود داره یا نه
سپاس

جواد مفرد کهلان
۱۳۹۸/۱۲/۱۰
0
0

ریشهٔ واژهٔ خلبان (نگهبان به پیش راندن) و خلیج: در فرهنگ سنسکریت-فارسی نائینی، ریشهٔ واژهٔ خلبان به صورت کَل به معنی به جلو راندن و بردن آمده است که مأخذ واژهٔ فارسی خَل در برهان قاطع (یعنی پاروی راندن) و خَل (به معنی خلنده) و واژهٔ سنسکریتی کَلا (قایق) به نظر می رسد. بر این پایه به نظر می آید که آن ربطی با کلمهٔ خلیج در معنی پیشرفتگی آب (خل-ایگ) داشته باشد. واژهٔ گیلکی خاله به معنی محل وصل آب گستردهٔ رودخانه به دریا و واژهٔ جنوبی کَل به معنی چالهٔ آب نیز گواه آن هستند. در بارهٔ تبدیل کَل سنسکریت به خَل فارسی گفتنی است: "ک گاه بدل ِ «خ» آید: نارکوک = نارخوک. کمان = خمان. کم = خم. کرنا = خرنا. کوسه = خوسه. (در کوسه گلین و رکوب کوسج و خوسه) شاماکچه = شاماخچه. ک در تعریف نیزبدل ِ «خ» آید: کنده = خندق. کسری = خسرو." (لغت نامهٔ دهخدا)


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.