خوان 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ḴWAN 
    
							
    
								
        خوان . [ خ ُ ] (ع  اِ) ماه  ربیعالاول  در جاهلیت . خَوّان . (منتهی  الارب ) (از تاج  العروس ).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۶۲۸ مورد، زمان جستجو: ۱.۹۶ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        امامقلی خان . [ اِ ق ُ ] (اِخ ) پسر اﷲوردی خان  قوللرآقاسی  (رئیس  غلامان  شاهی ). سردار شاه عباس  اول  که  از سوی  مادر گرجی  بود. پس  ازفوت  پدر در ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        امامقلی خان . [ اِ ق ُ ] (اِخ ) حاکم  بخارا و معاصر شاه  عباس  دوم  صفوی  بود. در سال  1050 هَ . ق . بسبب  ضعف  چشم ، فرمانفرمایی  ماوراءالنهر را به  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        امامقلی خان . [ اِ ق ُ ] (اِخ ) (زنگنه ) پسر محمد رحیم بیک ، از بزرگان  ایل  زنگنه  بود و داعیه ٔ حکومت  و ریاست  داشت . سرانجام  بوسیله ٔ مهرعلیخان  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        امامقلی خان . [ اِ ق ُ ] (اِخ ) در زمان  شاه  اسماعیل  دوم  (984-985 هَ . ق .) و شاه  محمد خدابنده ٔ صفوی  (985-996 هَ . ق .) بیگلربیگی  قراباغ و گنجه...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        امیرعلم خان . [ اَ ع َ ل َ ] (اِخ ) میرعلم خان  خزیمه . از امرای  نادرشاه  بود. رجوع  به  مجمل التواریخ  گلستانه  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        امیرگونه خان . [ اَ ن َ ] (اِخ ) ایرلوی  افشار. از طرف  محمدحسن خان  قاجار حاکم  اصفهان  بود. رجوع  به  فهرست  مجمل التواریخ  گلستانه  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابراهیم خان . [ اِ ] (اِخ )سردودمان  خاندان  ابراهیم خان زاده . پسر شاهزاده  خانم  اسمی خان  دختر سلطان  سلیم  ثانی  و ابراهیم  از شوهر اول اسمی  خان ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        محمدحسن خان . [ م ُ ح َم ْ م َ ح َ س َ ] (اِخ ) صنیعالدوله  - اعتمادالسلطنة. رجوع  به  اعتمادالسلطنه  در این  لغت نامه  و رجال  بامداد ج 3 ص 33 شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عباسقلی خان . [ ع َب ْ با ق ُ ] (اِخ ) تیره ای  از ایل  بیرانوند است . (جغرافیای  سیاسی  کیهان  ص  67).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        غریبعلی خان . [ غ َ ع َ ] (اِخ ) نام  محلی  است  کنار راه  بجنورد به  گنبد قابوس ، میان  قپان  و قره سبد، که  در 52843گزی  مشهد واقع است .