خؤر
نویسه گردانی:
ḴWR
خؤر. [ خ ُءْرْ ] (ع مص ) خَور. (منتهی الارب ). رجوع به خَور (ع مص ) شود.
واژه های همانند
۱۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
خلیج یا کنداب بخشی از دریا است که در خشکی پیش رفته باشد؛ یا به سخنی دیگر به پیشروی آب در خشکی، کنداب گویند. در فارسی «شاخاب»، «شاخابه» و «شاخاوه» هم گ...
خور زدن . [ خوَرْ / خُرْ زَ دَ ] (مص مرکب )خورشید سر زدن . طلوع آفتاب . (یادداشت بخط مؤلف ).
خور عبدا. [ رِ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) نام ناحیتی است در شمال غربی خلیج فارس . (یادداشت مؤلف ).
خور دادن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ](مص مرکب ) غذا دادن . طعام دادن . اطعام : زبهر آنکه تا در دامت آردچو مرغان مر ترا خرداد خور داد. ناصرخسرو.کرا خور ...
خور آیان. مشرق، جهت طلوع خورشید. (منبع: واژه نامه زبان پاک احمد کسروی)
خور و پوش . [ خوَ / خ ُ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) خوراک و پوشاک . (ناظم الاطباء).
خور پائین . [ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه ٔ شهرستان مشهد، واقع در 45هزارگزی شمال خاوری مشهد. این دهکده در دره قرار دارد...
خور و خواب . [ خوَ / خ ُ رُ خوا / خا ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) عمل خوردن و خوابیدن . کنایه از راحت و آسایش است . (یادداشت بخط مؤلف ) : اگر همی...
سگ خور شدن . [ س َ خوَرْ / خُرْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از حرام خور شدن است .
به مفتی بدست کسی افتادن. مشابهات: لوطی خور یا سگ خور شدن یا علی بابا کردنِ چیزی