گفتگو درباره واژه گزارش تخلف خوزی نویسه گردانی: ḴWZY خوزی . [ ] (اِ) کوفته شده مانند گوشت . (ناظم الاطباء). کوفته . (برهان ). نوعی غذا : آن مثل کز پیش گفتند ای پسرمن بشعر آرم کنون ازبهر توگنده پیری گفت چون خوزی بریخت مر مرا نان تهی بود آرزو.ناصرخسرو. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه واژه معنی خوزی خوزی . [ ] (ص نسبی ) منسوب به خوزستان است . (یادداشت بخط مؤلف ) : در مدت فراخی نوش لبان تودل تنگ تنگ شکّر خوزی و عسکری . ؟ (از شرفنامه ... خوزی خوزی . [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان وراوی بخش کنگان شهرستان بوشهر، کنار راه فرعی لار به گله دار. این دهکده در جلگه قرار دارد با آب و ه... خوزی پز خوزی پز. [ پ َ ] (نف مرکب ) پزنده ٔ خوزی . کوفته پزنده . خوزی پزی خوزی پزی . [ پ َ ] (حامص مرکب ) عمل خوزی پز. (یادداشت مؤلف ). کوفته پزی . || (اِ مرکب ) دکان و محل پختن خوزی . خوزی فروشی . خوزی خوار خوزی خوار. [ خوا / خا ] (نف مرکب )خورنده ٔ گوشت کوفته شده . (ناظم الاطباء). || دیوث . کسی که معاش وی از اعمال ناشایسته ٔ زنش بگذرد. (برهان ... غالب خوزی غالب خوزی . [ ل ِ ب ِ ] (اِخ ) رجوع به غالب خوزستانی شود. گوارش خوزی گوارش خوزی . [ گ ُ رِ ش ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جهت اسهال مزمن و تقویت معده و جگر و رفع رطوبات معده و امعاء نافع و موافق امزجه ٔ اطفال ... ابوحفص خوزی ابوحفص خوزی . [ اَ ح َ ص ِ ] (اِخ ) خلف شیخ عبداﷲ یقظان معاصر شیخ ابوسعید ابی الخیر. گویند او دویست بنده آزاد کرد و در هفتادسالگی به سال 472... ابو حفض خوضی از عضماء و قدمای این طایفه و خلف الصدق جناب شیخ آگاه شیخ عبد الله بقضان الخوزی است.با حضرت شیخ ابو سعید ابو الخیر معاصر و با او اتحاد وافر دارند. شی... روزیمان افتاده دست خوضی این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود