اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خیس

نویسه گردانی: ḴYS
خیس . (ع ص ، اِ) درخت انبوه . || انبوه از حلفا و قصب . ج ، اخیاس . || بیشه ٔشیر. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). کنام شیر. (یادداشت مؤلف ). ج ، اخیاس :
رها کنند پلنگان شخ و هزبران خیس .

مختاری .


|| شیر. لبن . || نیکویی . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : اقل اﷲ خیسه .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
خیس خوردن . [خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) مایع بخود کشیدن . مخلوط شدن با مایع بر اثر آنکه در آن مایع گذارده شود.
خیص . [ خ َ ] (ع اِ) اندکی از عطا و منه : نلت منه خیصاً؛ یعنی چیزی اندک . || (مص ) کم و اندک گردیدن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از ل...
خیص . (ع اِ) ج ِ اخیص و خیصاء. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
خیص . [ خ َ ی َ ] (ع اِ) خردی یک چشم و کلانی چشم دیگر. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.