خیص
نویسه گردانی:
ḴYṢ
خیص . [ خ َ ] (ع اِ) اندکی از عطا و منه : نلت منه خیصاً؛ یعنی چیزی اندک . || (مص ) کم و اندک گردیدن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : خاص الشی ٔ خیصا.
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
خیس کردگی . [ ک َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) عمل خیس کردن . (یادداشت مؤلف ). حالت و چگونگی خیس کرده . ترنهادگی .
خیس کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خیساندن . بسیار تر کردن : باران مرا از سر تا پا خیس کرد. (یادداشت مؤلف ). || تر نهادن . نقع. (یادداشت مؤلف ...
خیس خوردگی . [ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ ](حامص مرکب ) عمل خیس خوردن . (یادداشت بخط مؤلف ).
خیس خوردن . [خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) مایع بخود کشیدن . مخلوط شدن با مایع بر اثر آنکه در آن مایع گذارده شود.