دالو
نویسه گردانی:
DʼLW
دالو. (اِ) در تداول مردم اصفهان زنی که طاس و بقچه ٔ بانویی را به حمام برد و بازگرداند. عجوزه و پیرزن . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ): پیر دالو؛ پیری سخت پیر. زنی سخت پیر.
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
دالو. [ ل ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گل تپه فیض اﷲبیگی بخش مرکزی شهرستان سقز واقع در 36هزارگزی خاور سقز. کنار رودخانه ٔ خورخوره . کوهستانی ...
دالو. (اِخ ) (کوه ...) از کوههای فارس است . در مغرب به سفیدار متصل است و در جنوب شرقی آن کوههای جهرم قرار دارد و سرانجام به جبال هرمز وا...
دالو. (اِخ ) (ژول ) پیکرتراش فرانسوی متولد پاریس 1838 و متوفی به سال 1902 م . .
پیر دالو. [ رِ ] (ص مرکب ) سخت پیر. پیری سخت پیر. بسیار سالخورده . بس کهنسال .
الف و دال و میم . [ اَ ل ِ ف ُ ل ُ ] (اِخ ) یا الف دال میم ، کنایه ازآدم علیه السلام است . (هفت قلزم ). رجوع به الف شود.