دام 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        DʼM 
    
							
    
								
        دام . (ع  اِ) عیب . و منه  للیهود علیکم السلام  و الدام . (منتهی  الارب ). ||  (مص ) عیب  کردن . (مصادر اللغة زوزنی ).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۷۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        دام . (اِ) فخ . (دهار) (لغت نامه ٔ مقامات  حریری ) (منتهی  الارب ). تله . نَژَنک . (برهان ). حباله . اُحبول . اُحبولة. (منتهی  الارب ). لاتو. (برهان )...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        دام . (اِ) در مناصب  امراء و سلاطین  هند و خراج  ملک ، دام  عبارت  از چهلم  حصه  روپیه  و هم  به  معنی  بیست وپنجم  حصه  از فلوس  و در اوزان  ادویه  د...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        دام . (اِخ ) موضعی  است . (منتهی  الارب ). سکری  گوید در شرح  این  گفته ٔ جریر:یا حبذا الخرج  بین  الدام  و الادمی فالرّمث  من  برقة الرّوحان  فالغرف ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        دام . (اِخ ) موضعی  است  به  جنوب  مکران .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        دام . (اِخ ) نام  قصبه ای  در هفت هزارگزی  جنوب  شرقی  استتین  درخطه ٔ پومرانی  پروس . (قاموس  اعلام  ترکی ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        دام (چهارپایان سودمند): سنسکریت: dam (رام بودن)؛ پهلوی و مانوی: dAm با همان معنی سنسکریت.*** فانکو آدینات 09163657861
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        دأم .[ دَ ءَ ] (ع  اِ) هر چه  بپوشد ترا. (منتهی  الارب ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        دأم . [ دَ ءَ ] (ع  مص ) ستون  نهادن  دیوار را. (منتهی  الارب ).  ||  بلندی  دیوار.  ||  بلند کردن .  ||  دأم  الشی ؛ ای  سکن . (تاج  المصادر بیهقی ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        دام دام . (اِ صوت ) حکایت  صوت  دهل  و مانند آن . نام  آواز طبل  و مانند آن .-  از نو دام دام ، یا از سر نو دام دام  ؛ از سر گرفتن . از نو آغازیدن . د...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        دام دام . (اِ) تام تام   ۞ . رجوع  به  تام تام  شود.