اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دان

نویسه گردانی: DʼN
دان . (اِخ ) از فرزندان یعقوب علیه السلام است . (تاریخ گزیده چ اروپا ص 21). نام یکی از دوازده پسر یعقوب پیامبر. وی نیای یکی از اسباط دوازده گانه است . مادر وی تلبهه کنیز راحیل زوجه ٔ یعقوب بوده است . (قاموس الاعلام ترکی ) :
چنین بد نوشته که ما ده جوان
یهودا و شمعون و روبین و دان
زبولون و نفتال ولاوی و خاد
و آزر و یساخر گنج داد.

شمسی (یوسف و زلیخا).


در قاموس کتاب مقدس آمده است : دان ، (بمعنی قاضی ) اول اسم شخصی میباشد (پیدایش 30:6). یعنی پسر پنجمین یعقوب که خود آن جناب در باره ٔاو بدینطور نبوت فرمود (پیدایش 49:16 و 17): «دان قوم خود را داوری خواهد کرد چون یکی از اسباط اسرائیل دان ماری خواهد بود بسر راه و افعی بر کنار طریق که پاشنه اسب را بگزد تا سوارش از عقب افتد» و قصد از آنچه در «پیدایش 49: 16 و 17» در باره ٔ او وارد گشته این است که سبط او را نیز با سایر اسباط اسرائیل مساوی نمایند در حالیکه او پسر متعه میباشد. اما با سایر نبوات وارده در حق دان دلالت بر زیرکی و فطانت و مکر ذریه او مینماید و بر مطالعه کننده ٔ کتب عهد عتیق واضح است که شمشون که یکی از مشاهیر سبط دان بود چقدر زیرکی ، حیله و فطانت داشت (داود 14: و 15). و دور نیست که این صفت زیرکی و فطانت و حیله وری مخصوص این طایفه بوده است . (داود 18:26 و 27). و نیز رجوع به افعی شود. (قاموس کتاب مقدس ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
چمدان
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نکته دان . [ ن ُ ت َ / ت ِ ] (نف مرکب ) کسی که دارای تمیز باشد و خوب و بد را از هم جدا کند و بافراست باشد. (ناظم الاطباء). آنکه نکته های بار...
نگین دان . [ ن ِ ] (اِ مرکب ) نگین خانه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جای نصب کردن نگین در انگشتری . آن جای از انگشتری که نگین در آن نشانند ...
نهال دان . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان فریمان بخش داورزن شهرستان سبزوار. در 6هزارگزی غرب جاده ٔ داورزن به کهنه ، در منطقه ٔ کوهستانی ...
نهان دان . [ ن ِ / ن َ ] (نف مرکب ) داننده ٔ پنهانی ها و اسرار و بواطن . عالم الغیب . غیب دان . آگاه از کنه و حقایق امور : کیخسرو آرش کمان شاه ج...
میوه دان . [ می وَ / وِ ] (اِ مرکب ) میوه خوری . مِخرَف . ظرفی که در آن میوه نهند. (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به میوه خوری شود.
نامه دان . [ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) جزوکش . جزودان . تبنگوئی که مکتوبات را در آن میگذارند. (ناظم الاطباء).
نجوم دان . [ ن ُ] (نف مرکب ) عارف به علم نجوم . رجوع به نجوم شود.
نامه دان. (رایانه) مکانی که همهٌ پیام نگارهای یک کاربَر در آن نگهداری میشود.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۱۷ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.