داود
نویسه گردانی:
DʼWD
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن اسد بصری مکنی به ابوالاحرص . از فقها و مؤلفان و متکلمان بزرگ اصحاب حدیث شیعه ٔ امامیه در قرن دوم هجری است و در باب امامت تألیفاتی دارد و ابومحمد حسن بن موسی نوبختی در نجف اشرف موقعی که بقصد زیارت آمده بود وی را ملاقات و از او اخذ علم کرد. این مرد با ابوسهل نوبختی و خواهرزاده ٔ نوبختی ابومحمد حسن بن موسی نوبختی از اولین کسانی هستند که به تبعیت از ابوعیسی وراق و ابن الراوندی در اثبات وجوب امامت و بیان اوصاف امام ادله ٔ عقلیه را بکار بردند و به ادله ٔ سمعیه فقط برای تأیید ادله ٔ عقلیه و تصرف در استدلال توجه کردند. (خاندان نوبختی ص 76 و 83 و 102 و 127).
واژه های همانند
۲۴۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۲ ثانیه
نی داود. [ ن َ / ن ِ وو ] (اِ مرکب ) در موسیقی گوشه ای است از دستگاه همایون . (فرهنگ فارسی معین ).
قره داود. [ ق َ رَوو ] (اِخ ) از دانشمندان است . او راست : حاشیه بر تصورات منطق که آن را بر یک مقدمه و سه مقاله و یک خاتمه مرتب کرده است ...
ده داود. [ دِه ْ وو ] (اِخ ) دهی است از دهستان سربندپایین بخش سربند شهرستان اراک . واقع در 16هزارگزی جنوب باختری آستانه دارای 830 تن سکنه...
شهر داود. [ ش َ رِ وو ] (اِخ ) همان قلعه ٔ صهیون است که اول ازآن ِ پبوسیان بود و پس از آنکه داود آنرا مفتوح ساخت قصری و شهری در آن بنیاد ا...
داود ملک . [ وو م َ ل ِ ] (اِخ ) از امرای سلطان جلال الدین سیورغتمش قراختائی است در کرمان . رجوع به حواشی تاریخ وزیری چ باستانی پاریزی ص...
داود کلا. [ وو ک َ ] (اِخ ) نام موضعی به بار فروش (بابل ) مازندران . (سفرنامه ٔ رابینو ص 118 بخش انگلیسی ).
داود کلا. [ وو ک َ ] (اِخ ) نام موضعی به دودانگه ٔ هزارجریب مازندران . (سفرنامه ٔ رابینو ص 122 بخش انگلیسی ).
پسر داود. [ پ ِ س َ رِ وُو ] (اِخ ) مؤلف قاموس کتاب مقدس گوید: این لغت بواسطه نبوّات وارده در عهد عتیق قصد از نسل داود است که سلطنت پایدا...
چم داود. [ چ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سماق بخش چگنی شهرستان خرم آباد، که در 14 هزارگزی جنوب باختری سراب دره و 12 هزارگزی جنوب راه شوسه...
داود طائی . [ وو ] (اِخ ) ابن نصیرطائی مکنی به ابوسلیمان از بزرگان فقهاء و اجله ٔ مشایخ و از زهاد و عباد قرن دوم هَ . ق . و با منصور عباسی مع...