داود
نویسه گردانی:
DʼWD
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن عزالدین محمدبن روزبهان (خواجه امام الدین ). از شیوخ مملکت و بزرگان بلاد بود و قدمی راسخ در معرفت و قدری شامخ در ولایت داشت . سماع و روایت حدیث کرد و طبقاتی در سماع احادیث دارد و از شیخ نجم الدین ابی الجناب و شیخ تاج الدین اشنهی و جز آنان طریق ارشاد و ذکر فراگرفته و خرقه از پدر بستده است و آن خرقه که از دست شیخ شهاب الدین سهرودی پوشیده بود در خاندانشان بازبمانده . شیخ ظاهراً در حدود 681هَ . ق . درگذشته است . (شدالازار ص 352، 354، 394).
واژه های همانند
۲۴۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن فرقد. از مشایخ شیعه و راوی فقه از ائمه است . (از الفهرست ابن الندیم ).
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن قاسم بن عبیداﷲبن طاهر مکنی به ابوهاشم . شریف مدینه است . و نسب این سلسله به ابوالقاسم طاهربن یحیی السایربن حسن ب...
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن قطب الدین عیسی بن فلیته . از شرفاء مکه یا حرمان شریفان (مکه و مدینه ) است و بقول امام یافعی در 585 هَ . ق . درگذشته...
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن قیس الفراء مکنی به ابوسلیمان . تابعی است .
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن قیس محدث است و از عبداﷲبن رافع روایت دارد. (المصاحف ص 87 و 88).
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن کزازالباهلی . والی هرات است از جانب منصور خلیفه در حدود 150 هَ . ق . (روضات الجنات فی اوصاف مدینة هرات ج 1 ص 381 و ...
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن کوره . رجوع به ابن کوره شود.
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن متی بن ابوالمعین بن ابی فانه مکنی به ابوسلیمان از پزشکان قرن پنجم هَ . ق . است و معاصر است با خلفای علویین مصر و ...
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن محمد القارصی القرصی الحنفی . او راست : شرح علی اصول الحدیث للبرکوی چ مصر. شرح الامثلة (صرف ). (معجم المطبوعات ).
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن محمد. کاتب ام جعفر زبیده زن هارون الرشید و مادر امین خلیفه ٔ عباسی است . (الوزراء و الکتاب ص 124) (البیان و التبیین ج...