داود
نویسه گردانی:
DʼWD
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن یزیدبن عمروبن هبیره ٔ فزاری . والی عراق از جانب مروان حمار خلیفه ٔ اموی . (حبیب السیر چ کتابخانه ٔ خیام ج 2 ص 198). هنگامیکه قحطبه از جانب ابومسلم با عنوان سپهسالاری لشکر بر مروانیان درنواحی مختلفه ٔ ایران تاخت برد، عامربن ضباره که از جانت مروانیان در کرمان حکومت میکرد با این داود بدفع قحطبه بجانب اصفهان رفتند و جنگ میان خراسان و شامیان درگرفت . عامر کشته شد و داود گریخت و بخدمت پدر خود عمروبن هبیره در عراق رفت . (حبیب السیر چ خیام ج 2ص 198) (تاریخ وزیری چ باستانی پاریزی ص 51 و 52).
واژه های همانند
۲۴۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۶ ثانیه
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن محمد. کاتب ام جعفر زبیده زن هارون الرشید و مادر امین خلیفه ٔ عباسی است . (الوزراء و الکتاب ص 124) (البیان و التبیین ج...
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن محمد. معروف به خادم الفقراء. نام وی در تاریخ گزیده (فصل چهارم از باب پنجم ) در ذکر از مشایخ مسلمانان آمده است . (تا...
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن محمدبن ادریس الخمری صاحب صنعاء از امراء و اشراف یمن بوده است و لقب سلطان الاشراف داشته و در زبید درگذشته . (778 ه...
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن محمدبن موسی بن هارون الاودنی البخاری مکنی به ابوسلیمان از مردم قریه ٔ اودنه ٔ بخارا. فقیه حنفی است و او راست : کتا...
داود. [وو ] (اِخ ) ابن محمود قیصری ملقب به شرف الدین از شارحان معروف کتاب فصوص الحکم محیی الدین عربی است بنام مطلع خصوص الکلم فی معانی...
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن محمودبن ملکشاه ملقب به غیاث الدین از سلاطین سلجوقی است از شوال 525 تا جمادی الاخره ٔ سال 526هَ . ق . توضیح اینکه ...
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن معاذ مکنی به ابوسلیمان خواهرزاده ٔ مخلدبن حسین . تابعی است .
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن ملک منصور. کتاب «الدرةالمنتشرة» را نصربن نصر برای او تألیف کرده است .
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن ملکین الیشکری متولی شرطه ٔ بصره بوده است . (البیان و التبیین ج 3 ص 59).
داود. [ وو ] (اِخ ) ابن منصور عادل والی هرات از قبل یعقوب لیث صفاری . وی در همان سال اول امارت یعنی 256 مرد. (روضات الجنات فی اوصاف م...