اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دأث

نویسه گردانی: DʼṮ
دأث . [ دَ ] (ع اِمص ) گرانی . || چرکناکی . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
داس . [ سِن ْ ] (ع ص ) هو داس لا زاک ؛ او کم شونده است نه گوالنده . (منتهی الارب ).
داس . (اِخ ) ۞ نام اصلی مردم سرزمین پنجاب و سند در برابر آریائیها معنی کلمه در ریگ ودا اهریمنی و وحشی است مقابل آریائی . || نام کشور د...
داس . (اِخ ) ۞ نام مردم طایفه ای که سترابون در کتاب خود از آنان در ردیف مردمان معروف اروپا نام برده است . (ایران باستان ج 1 ص 92). نام ...
داص . (اِ) مهره ٔ کبود باشد که در گردن استر و بر پالان نهند. (فرهنگ اسدی چ اقبال ص 227).
دعس . [ دَ ] (ع مص ) آکندن خنور. (از منتهی الارب ). پر کردن ظرف را. (از اقرب الموارد). || سخت سپردن . (از منتهی الارب ). پای نهادن بر چیزی...
دعس . [ دَ ] (ع اِ) نشان . (منتهی الارب ). اثر. (اقرب الموارد). || (ص ) طریق دعس ؛ راه بسیارنشان و سپرده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد)....
دعس . [ دِ ] (ع اِ) پنبه . (منتهی الارب ). قطن . (اقرب الموارد). || ریگ توده ٔ مدور. لغتی است در دعص . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و ...
دعص . [ دَ ] (ع مص ) کشتن گرما کسی را یا عام است . (از منتهی الارب ). بقتل رساندن . (از اقرب الموارد). || لگد زدن . (از منتهی الارب ). || ...
دعص . [ دِ ] (ع اِ) ریگ توده ٔ گرد یا پشته ٔ ریگ مجتمع یا پشته ٔ خرد از ریگ . (از منتهی الارب ). تپه از ریگ و شن گرد آمده . (از اقرب الموارد). ...
دعص . [ دِ ع َ ] (ع اِ) ج ِ دِعصة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به دعصة شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.