دث
نویسه گردانی:
DṮ
دث . [ دَث ث ] (ع اِ) باران خرد. مطر ضعیف . (اقرب الموارد). باران ضعیف . باران ریزه و ضعیف . (منتهی الارب ). دثاث . || رمی مقارب از پس جامه . (منتهی الارب ). تیراندازی از نزدیک از پس جامه : دث الصید الصیاد؛ تیر انداخت صیاد مقارب آن شکار را از پس جامه . (ناظم الاطباء). || ضرب دردناک . (منتهی الارب ). زدنی دردناک . (ناظم الاطباء). || پهلو. (منتهی الارب ). جنب و پهلو. (ناظم الاطباء). || پیچیدگی در بدن . (منتهی الارب ). التواء و پیچیدگی در بدن و یا در پهلو. (ناظم الاطباء). || (مص ) رفع کردن . || سخن به گمان گفتن . (منتهی الارب ). رجم از خبر: یقال : هذا دث من خبر؛ ای رجم منه . (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
کُس دَس
همان کُس دَست است و به فردی گفته می شود که دست و پا جلفتی / بی عرضه باشد.
تنه دس . [ ت ِ ن ِ دُ ] (اِخ ) ۞ جزیره ای در سه فرسنگ ونیمی تنگه ٔ داردانل که امروز آن را «بزچه اطه سی » می نامند... یونانیان در جنگ ترویا بر...
این واژه به معنی پرتو جاویدان است
دَ. زِ. دست مالی کردن به چیزی دست زدن در گویش کازرونی(ع.ش)
پی تی دس . [ دِ ] (اِخ ) ۞ نام مردی معاصر اشک هفتم ، پادشاه اشکانی . رجوع به ایران باستان ج 3 ص 2243 شود.
این واژه "دستت مریض مبادا" بوده که بر اثر استفاده عوام بشکل "دس مریزا " نوشه و خوانده شده است. دست همواره نشانی از برکت و حرکت می ...
به واژه ی "دست مریضاد " نگاه کنید... این واژه ی دعایی در معنی سپاس از شخصی بیان نمی شده بلکه برای تشویق و آرزوی تندرستی برای کسی بکار می رفت...
دس دس کردن . [ دَ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول شیرخوارگان ، چپه زدن . چپک زدن . || دست دست کردن . طول دادن . به تعویق افکندن . وقت سپوخ...