درء
نویسه گردانی:
DRʼ
درء. [ دُرْءْ ] (ع اِ) گویند: جاء السیل دُرْءً؛ یعنی سیل از جایی ناشناخته و یا از شهری دوردست سرازیر شد. (از اقرب الموارد). و رجوع به دَرء شود.
واژه های همانند
۴۶۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۲ ثانیه
سر در کلاه کسی نهادن . [ س َ دَ ک ُ هَِ ک َ ن ِ /ن َ دَ ] (مص مرکب ) تابع و منقاد او بودن . (غیاث ).
سر در کون کسی گذاشتن . [ س َ دَ ن ِ ک َ گ ُت َ ] (مص مرکب ) مضطرب و بیقرار ساختن . (آنندراج ).
باد در زیر دامن داشتن . [ دَرْ، رِ م َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از مغرور و متکبر بودن . رجوع به باد، باد در کلاه بودن ، باد در کلاه افکندن ، باد ...
جان در جان کسی کردن . [ دَ ن ِ ک َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از جان خود فدای جان او کردن است . (از بهار عجم ) : بعمر ار چند ننهاده ست یکشب ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
مقصود از علوم در اینجا تمام علومی است که در قدیم از اجزاء حکمت شمرده می شد و عبارتند از :
حکمت نظری ( الهیات ، ریاضیات و طبیعیات) و حکمت عملی و اصول ...
جان در پای کسی باختن . [ دَ ی ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) جان فدای کسی کردن . جان در پای کسی افشاندن . (ارمغان آصفی ).رجوع به جان باختن و جا...
جان در پای کسی ریختن . [ دَ ی ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه ازجان خود فدای جان او کردن . (بهار عجم ) : دست من گیر که بیچارگی از حد بگذشت سر...