اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

درست

نویسه گردانی: DRST
درست . [ دُ رُ ] (اِخ ) نام چند تن از محدثان باشد. رجوع به الاصابة و منتهی الارب شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
درست کردن . [ دُ رُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ساختن . مرمت کردن . (ناظم الاطباء). آماده کردن . || ترتیب دادن . (ناظم الاطباء). مقرر داشتن . (یادداشت ...
درست گشتن . [ دُ رُ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) درست گردیدن . درست شدن . ساخته شدن . || ترمیم شدن . بصورت نخست درآمدن : به گودرز گفتند کاین کار ...
درست گفتار. [ دُ رُ گ ُ ] (ص مرکب ) که او را گفتاری درست و مطابق باواقع باشد. حکیم . (دهار) (مهذب الاسماء) (السامی ).
درست آمدن . [ دُ رُ م َ دَ ] (مص مرکب ) به موقع آمدن . بهنگام آمدن : بدو گفت خسرو درست آمدی که از جان تو دور بادا بدی . فردوسی . || صحیح و ر...
درست پیمان . [ دُ رُ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب ) استوار عهد. که پیمان و عهد محکم دارد. کسی که از عهد و پیمان خود نگاهداری می کند. (ناظم الاطباء). صا...
درست‌نویسی یک زبان، روشی استاندارد را برای نوشتن خط یک زبان، نمایش می‌دهد. زمانی که بیش از یک خط برای نوشتن یک زبان موجود باشد، مانند زبان کردی، زبان ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
درست داشتن . [ دُ رُ ت َ ] (مص مرکب ) صحیح پنداشتن . دقیق داشتن . صحیح انگاشتن . مستقیم و استوار فرض کردن . متین و محکم و برقرار دانستن : که...
درست آوردن . [ دُ رُ وَ دَ ](مص مرکب ) صحیح نشان دادن . صحیح نمودن : ز اختر یکی روز فرخ بجست که بیرون شدن را کی آرد درست .فردوسی .
درست کرداری . [ دُ رُ ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل درست کردار. درستکاری . درست کردار بودن . رجوع به درست کردار شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.