اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دس

نویسه گردانی: DS
دس . [ دَ / دِ ] (اِ) دیس . شبیه و نظیر ومانند. (برهان ) (از جهانگیری ). بالفتح به معنی مانند یا آنکه مخفف دیس باشد در این صورت بالکسر صحیح است . (غیاث از سراج اللغات ). همانند. شبه :
یکی خانه کردند فرخاردس ۞
که بفروزد از دیدن او روان .

فرخی (از آنندراج ).


ندید و نبیند ترا هیچکس
گه رزم مثل و گه بزم دس .

عنصری (دیوان ص 332).


|| به معنی «آن » که کلمه ٔ اشاره است . (از برهان ). || (پسوند) دال بر شباهت و مانندگی کند. دیس . و رجوع به دیس شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
دَ. زِ. دست مالی کردن به چیزی دست زدن در گویش کازرونی(ع.ش)
این واژه به معنی پرتو جاویدان است
پی تی دس . [ دِ ] (اِخ ) ۞ نام مردی معاصر اشک هفتم ، پادشاه اشکانی . رجوع به ایران باستان ج 3 ص 2243 شود.
این واژه "دستت مریض مبادا" بوده که بر اثر استفاده عوام بشکل "دس مریزا " نوشه و خوانده شده است. دست همواره نشانی از برکت و حرکت می ...
به واژه ی "دست مریضاد " نگاه کنید... این واژه ی دعایی در معنی سپاس از شخصی بیان نمی شده بلکه برای تشویق و آرزوی تندرستی برای کسی بکار می رفت...
دث . [ دَث ث ] (ع اِ) باران خرد. مطر ضعیف . (اقرب الموارد). باران ضعیف . باران ریزه و ضعیف . (منتهی الارب ). دثاث . || رمی مقارب از پس جا...
دص . [ دَص ص ] (ع مص ) خدمت کردن با رعایت آداب آن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دَض ّ. و رجوع به دض شود.
دث ء. [ دَث ْءْ ] (ع مص ) بچه آوردن گوسفند در گرما. (منتهی الارب ).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.