دض
نویسه گردانی:
DḌ
دض . [ دَض ض ] (ع مص ) خدمت کردن با رعایت حقوق و آداب آن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دَص . و رجوع به دص شود.
واژه های همانند
۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
دز. [ دَ ] (اِ) دژ. کوشک و بالاخانه . (برهان ). کوشک . (جهانگیری ). رواق . دهلیز. کاشانه . کوشک . بالاخانه . (ناظم الاطباء) : چو ببرید رستم بن شاخ ...
دز. [ دِ ] (اِ) دژ. قلعه و حصار. (برهان ). قلعه و حصار عموماً و قلعه ٔ بالای کوه خصوصاً. (آنندراج ). قلعه . (جهانگیری ) (از مهذب الاسماء). حصار. ...
دز. [ دِ ] (اِخ ) دهی از بخش قلعه زراس شهرستان اهواز. واقع در 19هزارگزی شمال غربی قلعه زراس و کنار راه مالرو بنه امیر لالی به هورین قلع...
دز. [ دِ ] (اِخ ) (رود...) یا آب دز یا آب دیز (آبدیز) یا رود دزفول . عمده ترین ریزابه های رود کارون در خوزستان در جنوب غربی ایران جریان دارد...
دز. [ دُ] (اِ) دوز. در تداول عامه ، سرآستین پیراهن و قبا وغیره چنانکه هنگام پوشیدن جامه ای بر جامه ٔ دیگر در تداول مردم قزوین گویند: دزت ر...
دز. [ دُ ] (اِ) در تداول عامه : مخفف دزد، که به عربی سارق گویند. (لغت محلی شوشترنسخه خطی ).
دظ. [ دَظظ ] (ع مص ) راندن . (از منتهی الارب ). طرد کردن . (از اقرب الموارد). || شک کردن . || دریدن . (از منتهی الارب ).
سد دز. [ س َدْ دِ دِ ] (اِخ ) رجوع به سد شود.
آب دز. [ دِ ] (اِخ ) رجوع به آبدیز شود.
تپه دز. [ ت َپ ْ پ َ دِ ] (اِخ ) دهی از بخش پشت آب شهرستان زابل است که در پنج هزارگزی جنوب خاوری بنجار کنار راه فرعی بند کهک به زابل و...