اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دض

نویسه گردانی: DḌ
دض . [ دَض ض ] (ع مص ) خدمت کردن با رعایت حقوق و آداب آن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دَص . و رجوع به دص شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
دز حنف . [ دِ زِ ح ِ ن َ ] (اِخ ) ۞ شهرکی است (به خراسان ) اندرمیان صحرابا کشت و برز، و اندر وی آبهای روان است و رود مرو از آن می گذرد. (ح...
کنگ دز. [ ک َ دِ ] (اِخ ) رجوع به گنگ دژ شود.
کهن دز. [ ک ُ هََ / هَُ دِ ] (اِ مرکب ) کهن دژ. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کهن دژ شود.
کهن دز. [ ک ُ هََ/ هَُ دِ ] (اِخ ) قلعه ای است از قلعه های بدخشان ، قندز معرب آن و معنی ترکیبی قلعه ٔ کهنه . (فرهنگ رشیدی ). نام قلعه ای است...
گنگ دز. [ گ َ دِ ] (اِخ ) رجوع به گنگ دژ شود.
ترکه دز. [ ت َ ک ِ دِ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش مسجد سلیمان شهرستان اهواز است . این دهستان از شمال به دهستان حومه ٔ ذیلائی از خاور...
اسپی دز. [ اِ دِ ] (اِخ ) طبق روایات محلی ، نام آق قلعه ٔ استراباد بزمان قابوس و ترکمانان اسپی دز را آق قلعه ترجمه کرده اند. (سفرنامه ٔ مازندر...
دز افتا. [ دِ زِ اَ ] (اِخ ) دز اقنا. رجوع به دز اقنا شود.
دز اقنا. [ دِ زِاَ ] (اِخ ) ۞ نام حصاری و قلعه ای است که شاپور بناکرده بوده است . (برهان ). دزی بوده در فارس از بناهای شاپور. (آنندراج ). ...
دزبهمن . [ دِ زِ ب َ م َ ] (اِخ ) در اردبیل بر سرکوه سیلان در غایت استحکام بوده و آن را رویین دز نیز می گفته اند. اکنون ویران دز است . (از آن...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.