اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دعق

نویسه گردانی: DʽQ
دعق . [ دَ یا دَ ع ِ ] (ع ص ) مدعوق . طریق دعق ؛ راه کوفته و پاسپرده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از لسان ). و رجوع به مدعوق شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
نام داغ . (اِ مرکب ) مهر. نشان اسم . || علامتی که از کسی در جهان باقی میماند. || نیکنامی . آوازه . (از ناظم الاطباء).
نمک داغ . [ ن َ م َ ] (اِ مرکب ) نمک که آن را حرارت دهند و در کیسه ای کنند و برای رفع بعض سردردها آن کیسه را بر سر نهند.
نیل داغ . (اِ مرکب ) سیاهی داغ . (آنندراج ). سیاهی جای داغ کرده . (ناظم الاطباء) : دردمند آن به که سوزد داغ را بالای داغ بی زمین نیل داغم ل...
نعنا داغ . [ ن َ ] (اِ مرکب ) نعناع به روغن سرخ کرده . (یادداشت مؤلف ).
نقره داغ . [ ن ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) در تداول عامه ، جریمه ٔ نقدی . جزای نقدی . (یادداشت مؤلف ).
نبات داغ . [ ن َ ] (اِ مرکب ) نباتی که در آب ِ جوشیده و داغ حل کنند یا نباتی که در آب ِ جوشان اندازند و علاج نفخ دل درد را به مریض خورانند...
کوسه داغ . [ س َ / س ِ ] (اِخ ) محلی است در ارزنجان که در سال 639 هَ . ق . بین بایجو نویان وغیاث الدین کیخسرو جنگی در این محل رخ داد. (از ...
گرم داغ . [ گ َ م ِ ] (اِ مرکب ) مرحوم وحید دستگردی درگنجینه ٔ گنجوی آرد: مانند گرم زخم کنایه از اشتیاق مفرط است که بدان سبب از داغ بی خب...
کانی داغ . (اِخ ) دهی است از دهستان لاهیجان بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد واقع در 31هزارگزی باختر مهاباد و 22 هزارگزی خاور شوسه ٔ خانه به نقده ....
ساری داغ . (اِخ ) نام کوهی است در آذربایجان که معدن زغال سنگ دارد که اهالی بمیزان مصرف خود بطرز عادی از آن بهره برداری میکنند. (جغرافیا...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۱۲ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.