دقاق
نویسه گردانی:
DQAQ
دقاق . [ دِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ دقیق ، به معنی باریک . (غیاث ) (ناظم الاطباء). || ج ِ دقیقة. || ریزه و تراشه . (ناظم الاطباء).
- دقاق العیدان ؛ ریزه های چوب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به دُقاق شود.
- دقاق الکندر ؛ ریزه های کندر که از او متقشر گردد. (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (از مخزن الادویة).
|| همم دقاق ؛ همتهای فرومایه ، گویند: لهم همم دقاق ؛ أی خساس . (از ذیل اقرب الموارد از تاج ). || نام معاء سیم از امعاء سته ، و نام دیگر آن لفایف است .(یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به دقیق و امعاء و امعاء دقاق شود.
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
دقاق . [ دَق ْقا ] (ع ص ، اِ) آردفروش . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). منسوب به دقیق که اشتغال به عمل آرد را میرساند. (از الانساب سمعانی...
دقاق . [ دَق ْ قا ] (اِخ ) لقب حسن بن محمدبن دقاق نیشابوری ، مشهور به ابوعلی دقاق ، عالم قرن چهارم هجری است . رجوع به ابوعلی (حسن بن ...)...
دقاق . [ دَق ْقا ] (اِخ ) لقب علی بن عبیداﷲ دقیقی . رجوع به ابوالقاسم (علی بن عبیداﷲ...) و علی (ابن عبیداﷲ...) شود.
دقاق . [ دُ ] (ع اِ) ریزه و شکسته از هر چیز. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).- دقاق العیدان ؛ ریزه های چوب ،و آنرا بکسر اول نیز خوانند. (از ...
دقاق . [ دُ ] (اِخ ) از زنان مغنی و زیباچهره بود که غناء را نزد مغنیان بزرگ عهد عباسی فراگرفت و مدتی نزد حمدونه دختر رشید میزیست . (از اعلام...
دقاق . [ دُ ] (اِخ ) ابن تتش بن الب ارسلان سلجوقی ، مکنی به ابونصر و ملقب به شمس الملوک . از سلاجقه ٔ شام . وی 488 هَ . ق . پس از وفات پدرش ...
جعفر دقاق . [ ج َ ف َ رِ دَق ْ ق ] (اِخ ) از حفاظ حدیث و مردی ثقه بوده است (متوفی به سال 330 هَ . ق .). (الفهرست ابن الندیم ).
حسن دقاق . [ ح َ س َ ن ِ دَق ْ قا ] (اِخ ) ابن علی بن محمد،مکنی به ابوعلی بغدادی شافعی . درگذشته ٔ 405 هَ . ق .او راست : کتاب الضحایا. (هدیة ا...
علی دقاق . [ع َ ی ِ دَق ْ قا ] (اِخ ) ابن عبیداﷲ دقیقی بغدادی ، مشهور به دقاق و مکنّی به ابوالقاسم . رجوع به ابوالقاسم (علی بن عبیداﷲ دقاق ...
امعاء دقاق . [ اَ ءِ دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ۞ امعاء علیا و آن اثناعشر و صائم و دقیق است : امعاءدقاق یعنی روده های باریک بدین روده (...