دیر
نویسه گردانی:
DYR
دیر. [ دَ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای نه گانه ٔ بخش خورموج شهرستان بوشهر محدود از شمال به ارتفاعات شنبه و از باختر به دهستان بردخو و از خاور به دهستان ثلاث و ارتفاعات ریز و از جنوب به خلیج فارس .این دهستان در جنوب خاوری بخش واقع است از 22 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و نفوس آن در حدود 5200 تن وقراء مهم آن عبارت است از: آبدان ، بردستان ، سرمستان ، لمپه دان ، گله زنی ، راهدار، همبرک . مرکز دهستان قصبه و بندر دیر است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
واژه های همانند
۱۹۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
دیر ابون . [ دَ رِاَب ْ بو ] (اِخ ) ضبط درست آن ابیون است . واقع در قردی میان جزیره ٔ ابن عمر و قریه ٔ ثمانین نزدیک باسورین دیر مقدسی است ک...
دیر اروی . [ دَ رِ اَرْ وا ] (اِخ ) یاقوت گویدمحل آن را نیافتم اما نام این دیر در اشعار جریر آمده است . و شاید در بادیه باشد. (از معجم البلدا...
دیر اکمن . [دَ رِ اِ م ُ ] (اِخ ) دیری است بالای کوهی نزدیک جودی و شراب آن در خوبی شهرت دارد. (از معجم البلدان ).
دیر أیا. [ دَ رِ اَی ْ یا ] (اِخ ) دیری است در شام و واقدی گوید که ابوقلابه ٔ جرمی در سال 104 هَ. ق . در این دیر درگذشته است . (از معجم الب...
دیر ایوب . [ دَ رِ اَی ْ یو ] (اِخ ) نام قریه ای است به حوران از نواحی دمشق و قبر ایوب نبی در این قریه است . (از معجم البلدان ).
دیر باطا. [ دَ رِ] (اِخ ) واقع است در السن بین موصل و تکریت و هیت ودیر حمار نیز نامیده میشود بین آن و دجله فاصله ای است و آن را دری است ...
دیر کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تأخیر کردن . اِبطاء. مقابل شتاب کردن (در رفتن بجایی ).
دیر شبرا. [ دَ رِ ش ُ] (اِخ ) نام دیری در غربیه مصر. (از تاج العروس ).
دیر سوان . [ دَ رِ ؟ ] (اِخ ) دیری است از دیرهای مصر واقع در جیزه . (از تاج العروس ).
دیر قوطا. [ دَ رِ ] (اِخ )این دیر در البردان از نواحی بغداد و بر ساحل دجله واقع است بین البردان و بغداد. (از معجم البلدان ).