اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ذأط

نویسه گردانی: ḎʼṬ
ذأط. [ ذَءْ طْ ] (ع مص ) ذأطة. ذبح کردن . || خَوَه کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || سخت خبه کردن چنانکه زبان خبه شده بیرون افتد. || ذاط اناء؛ پر کردن آوند و پر شدن آوند. (لازم و متعدی است ) مشک پر کردن . (تاج المصادر بیهقی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۴ ثانیه
ذات العش . [ تُل ْ ع ُش ش ] (اِخ ) گویند منزلی است بطریق مکه میان صنعا و مکه به أسفل طریق تهامة.
ذات القن . [ تُل ْ ق ِن ن ] (اِخ ) اکمه ای باشد بر کوهی از کوههای اجاء. (المرصع).
ذات البطن . [ تُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) آنچه در شکم بود از فضول .
ذات الخف . [ تُل ْ خ ُف ف ] (ع ص مرکب ) دارنده ٔ سپل . نرم پای . ج ، ذوات الاخفاف . یا ذوات الخف ّ. سپل داران . نرم پایان ، مانند اشتر.
ذات الشر. [ تُش ْ ش َرر ] (اِخ ) موضعی است . امروءالقیس گوید : فلم تترک بذات الشر ظبیاًو لم تترک بحبلها (؟) حمارا.(المرصع).
ذات نکیف .[ ت ُ ن َ ] (اِخ ) موضعی به ناحیت یلملم . (المرصع).
ذات یوم . [ ت َ ی َ مِن ْ ] (ع ق مرکب ) روزی . (دهار). در روزی . بروزی . روزی از روزها.
ذات مغول . [ ت ُ م ِغ ْ وَ ] (ع ص مرکب ) فرس ذات مغول ؛ اسپ پیشی گیرنده .
ذات منسم . [ ت ُ م َ س ِ ] (ع ص مرکب ) صاحب سَپل . نرم پای . ج ، ذوات المنسم . چون شتر و فیل و شترمرغ .
ذات منور. [ ت ُ م َن ْ وَ ] (ع ص مرکب ) یقال بغاه اﷲ ذات منور؛ ای ضربة او رمیةً تنیر فلاتخفی علی احد. (منتهی الارب ).
« قبلی ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۳۴ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.