اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ذأط

نویسه گردانی: ḎʼṬ
ذأط. [ ذَءْ طْ ] (ع مص ) ذأطة. ذبح کردن . || خَوَه کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || سخت خبه کردن چنانکه زبان خبه شده بیرون افتد. || ذاط اناء؛ پر کردن آوند و پر شدن آوند. (لازم و متعدی است ) مشک پر کردن . (تاج المصادر بیهقی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۸ ثانیه
ذات الرعد. [ تُرْ رَ ] (ع اِ مرکب ) جنگ . حرب . شر و شدّت . و در مثل است : جاءَ بذات الرعد و الصلیل ، یعنی برپا کرد فتنه و شر را چنانکه ابر رعد و...
ذات البعل . [ تُل ْ ب َ ] (ع ص مرکب ) زن شوهردار.
ذات البهق . [ تُل ْ ب َ ] (اِخ ) موضعی است و رؤبة گوید: شذب اخراهن عن ذات البهق . (الموشح ص 319).
ذات البین . [ تُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) مشترک میان دوتن یا دو قوم . میان دو کس یا دو جماعت ، دوجانبه . دوجانبی ، دوطرفی . که شامل هر دو جانب ب...
ذات الامر. [ تُل ْ اَ م َ ] (اِخ ) یکی از غزوات پیغامبر صلوات اﷲ علیه . بلعمی در ترجمه ٔ طبری آرد: درذکر خبر غزو ذات الامر و کشتن کعب بن الاشرف...
ذات البان . [ تُل ْ ] (اِخ ) قال الطویق بن عاصم النمیری : عرفت لحبی بین منعرج اللوی و اسفل ذات البان مَبداً و محضراًالی حیث فاض المذنبان ...
ذات الثری . [ تُث ْ ث ِ ] (اِخ ) جایگاهی است منسوب به ثری .
ذات الجرف . [ تُل ْ ج ُ رُ ] (اِخ ) موضعی است و در آنجا جنگی عبس و یربوع را بوده است و جایگاهی است در نزدیکی مدینه . (المرصّع).
ذات الجزع . [ تُل ْ ج ِ ] (اِخ ) موضعی است . (المرصّع).
ذات الجنب . [ تُل ْ جَم ْ ] ۞ (ع اِ مرکب ) درد پهلو. (مهذب الاسماء). برسام . جُناب . نوعی بیماری پهلو. درد و آماس پهلو. ورم حارّ مولم در نواحی...
« قبلی ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ صفحه ۱۰ از ۳۴ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.