اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ذبان

نویسه گردانی: ḎBAN
ذبان . [ ذِب ْ با ] (ع اِ) ج ِ ذباب . (زمخشری ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۵۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۵ ثانیه
زبان برآوردن . [ زَ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از آن است که حیوان از شدت تشنگی زبان خود را از دهان برمی آورد. (از بهار عجم ) (ارمغان آصفی...
زبان برکشیدن . [ زَ ب َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) عبارت از آن است که حیوان از شدت تشنگی یا گرمی زبان خود را از دهان بیرون می آورد. (خلاصه...
زبان برگشادن . [ زَ ب َ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) لب به سخن باز کردن . آغاز سخن کردن : دل قارن آزرده گشت از قبادمیان دلیران زبان برگشاد. فردوس...
زبان برگشودن . [ زَ ب َ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) زبان برگشادن . آغاز سخن کردن : ز سرتیزی آن آهنین دل که بودبعیب پریرخ زبان برگشود.سعدی (بوستان...
زبان اوستایی . [ زَ ن ِ اَ وِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زبان کتاب اوستا است و یکی از اصول و پایه های زبان ایران است . این زبان خاصه قسمته...
زبان اشکاشمی . [ زَ ن ِ اِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ۞ اِشکَشْمی . از لهجه های ایرانی است که در اشکاشم ۞ (پامیر) رواج و با سنگلیچی قرابت د...
زبان آشتیانی . [ زَ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ۞ از لهجه های ایرانی است در آشتیان .
بر زبان رفتن . [ ب َ زَ رَ ت َ ] (مص مرکب )بر زبان گذشتن . گفته شدن . بر لفظ رفتن : چندان دعای جان تو گوییم کز ملال بیخواست بر زبان تو دشنا...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
خوب سخن گفتن ، خوب حرف زدن ، سخنور بودن ، خجالت نکشیدن در سخن گفتن ، قبولاندن سخن و صحبت خود مثال : فلانی چه سر زبانی دارد !
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.