گفتگو درباره واژه گزارش تخلف ذکاء نویسه گردانی: ḎKAʼ ذکاء. [ ذُ ] (ع اِ) مهر. خور. شمس . آفتاب . خورشید. بیضاء. شرق . شارق . یوح . بوح : بر قد لاله قمر دوخت قبای وشی خشتک قطنی نهاد بر سر چینی ذکاء ۞ . خاقانی .هذه ذکاء طالعة. || التهاب . شدت گرمی : احرقنی ذکائها؛ ای شدة حرها.- ابن ذکاء ؛ صُبح . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه واژه معنی ذکاء ذکاء. [ ذَ ] (ع مص ، اِمص ) تیزی خاطر. زیرک شدن . (زوزنی ). تیزخاطر شدن . تیزدلی . (دهار). هوش . زود دریافتن . هوشمندی .کیاست . نباهت . هوشیاری . ز... ذکاء ذکاء. [ ذَ ] (ع اِ) خدرک شعله زن . جمره ٔزبانه زن . || سِن ّ. زاد. (مهذب الاسماء). ابن ذکاء ابن ذکاء.[ اِ ن ُ ذُ ] (ع اِ مرکب ) صُبح . (خلاص نطنزی ) (مهذب الاسماء). بامداد. (خلاص نطنزی ). سپیده دم . ابن الذکاء. زکاء زکاء. [ زَ ](ع مص ) (از «زک و») افزون شدن . (ترجمان القرآن ). گوالیدن و افزون شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بالیدن کو... زکاء زکاء. [ زَ ] (ع مص ) (از «زک ی ») گوالیدن و افزون شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || تشنه گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اق... زکاء زکاء. [ زُ ] (ع مص ) (از «زک ء») زُکَاءْ. مرد بسیارسیم و توانگر و زودنقد. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). زکاء زکاء. [ زَ ءْ ] (ع مص ) ۞ زدن . || دادن و یا زودتر دادن : زکاه الفاً؛ داد او را هزار یا زودتر داد نقد او را. || پناه گرفتن به سوی کسی و ت... زکاء زکاء. [ زُ ک َءْ ] (ع ص ) مرد بسیارسیم و توانگر و زودنقد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به زُکاء شود. زکا زَکا (به یونانی: Ζακχαῖος) (به عبری: זכי) (به انگلیسی: Zacchaeus) به معنی "خالص" یا "بیگناه"[۱] محصل مالیات در شهر اریحا بود که ت... زکا زکا. [ زَ ] (ع اِ) (از «زک و») جفت از عدد. یقال : خساً او زکاً؛ یعنی طاق یا جفت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود