اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رافع

نویسه گردانی: RʼFʽ
رافع. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن لیث بن نصربن سیار. مردی انقلابی و از خاندانی بزرگ بود و در عهد هارون الرشید عباسی در سمرقند نیابت حکومت داشت . و بعلتی عزل و حبس گردید ولی از زندان گریخت و حاکم سمرقند را کشت و بسال 190 هَ . ق . بر آنجاتسلط یافت و از اطاعت هارون الرشید سرپیچید و خود ادعای خلافت کرد. هارون حاکم خراسان علی بن عیسی را بسرکوبی او فرستاد ولی رافع بر او پیروز شد تا هارون در سال 192 بتن خویش بسوی او روی آورد و حاکم عراق رابجنگ او مأمور ساخت . رافع در سال 193 شکست خورد و کارش بضعف گرایید. مورخان در سرانجام کار او اختلاف دارند؛ مسعودی گفته است : از درگاه مأمون امان خواست .و ابن کثیر گفته است : پس از وفات هرون که میان امین و مأمون بر سرجانشینی اختلاف درگرفت رافع از مأمون امان خواست ، مأمون نیز او را امان داد و او و یارانش بسال 194 هَ . ق . بسوی مأمون رفتند او آنان را بزرگداشت و احترام بسیار کرد، ولی ابن تغری بردی گفته است که لشکریانش بر او شوریدند و او را کشتند. و بگفته ٔ ابن اثیر مأمون هرثمه را بادامه ٔ محاصره ٔ سمرقند فرمان داد تا سرانجام هرثمه شهر را گشود و رافع وعده ٔ بسیاری از اطرافیان او را کشت (165 هَ . ق .) وقول ابن اثیر صحیح تر بنظر میرسد. (از الاعلام زرکلی ج 3). و نیز رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 348 و حبیب السیر چ تهران ص 278 و 283 و 284 و تاریخ بیهقی چ ادیب ص 306 و 428 و تاریخ گزیده ص 306 و تاریخ اسلام ص 194 و 195 و تاریخ بخارا ص 90 و کامل ابن اثیر ج 6 ص 88 و فهرست کتاب الوزراء و الکتاب و اعلام المنجد شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
رافع. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن مقن ؛ ابن اثیر در کامل گوید که در سال 397 هَ . ق . وقتی که بدربن حسنویه ، حلوان و قرمیسین (کرمانشاه )را از دست ابو...
رافع. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن نصر فقیه ملقب به حمال . رجوع به حمال رافع... در همین لغت نامه شود.
رافع. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن نعمان بن زیدبن لبیدبن خداش بن عامربن غنم بن عدی بن نجار از صحابه بود و بگفته ٔ عدوی در غزوه ٔ احد شهید شد. (از الاص...
رافع. [ ف ِ] (اِخ ) ابوالبهی رافع. غلام سعیدبن عاصک بود و از طرف وی بحضرت رسول هدیه شد و بیدرنگ آزاد گردید. ابن حجر در الاصابة ج 2 قسم اول...
رافع. [ ف ِ ] (اِخ ) ابوالجعد رافع. پدر سالم و برادرانش میباشد که ازصحابه ٔ حضرت رسول خدا (ص ) بودند. رجوع به رافع اشجعی در این لغت نامه و اب...
رافع. [ ف ِ ] (اِخ ) ابومحمد محدث بود و ازفضل بن موسی روایت کرد. رجوع به ابومحمد رافع شود.
رافع. [ ف ِ ] (اِخ ) اشجعی ... گفته میشود که همان ابوالجعد پدر سالم میباشد. (از الاصابة ج 2 قسم سوم ). رجوع به رافع (ابوالجعد) در این لغتنامه ...
رافع. [ ف ِ ] (اِخ ) اشجعی ، ابن اشیم اشجعی مکنی به ابوهند پدر نعیم بن ابی هند... و گویند اسمش نعمان بود. (از الاصابة ج 2 قسم اول ).رجوع به ...
رافع. [ ف ِ ] (اِخ ) اشجعی . ابن سنان برادر معقل اشجعی . در شمار کسانی است که از صحابه ٔ حضرت رسول (ص ) روایت کرده اند. (از الاصابة ج 2 قسم ا...
رافع. [ ف ِ ] (اِخ ) اقطع، ابن حسین بن حمادبن مسیب ، معروف به رافع اقطع. امیرعرب درنواحی بغداد بود. و در زمره ٔ ادیبان و دانشمندان و شاعران ...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۷ ۴ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.