گفتگو درباره واژه گزارش تخلف رافع نویسه گردانی: RʼFʽ رافع. [ ف ِ ] (اِخ ) انصاری اوسی . ابن زیدبن کرزبن سکنی بن زعورأبن عبدالاشهل انصاری اوسی . وی را موسی بن عقبة و ابن اسحاق واقدی در عداد شهدای بدر نوشته اند، ولی ابن کلبی و ابن اسود گفته اند او رافعبن یزید بوده است . (از الاصابة ج 2 قسم اول ) ۞ . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۶۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه واژه معنی رافع رافع. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن معبد؛ از اصحاب حضرت رسول بود. (از تاج العروس ). رافع رافع. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن مقن ؛ ابن اثیر در کامل گوید که در سال 397 هَ . ق . وقتی که بدربن حسنویه ، حلوان و قرمیسین (کرمانشاه )را از دست ابو... رافع رافع. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن نصر فقیه ملقب به حمال . رجوع به حمال رافع... در همین لغت نامه شود. رافع رافع. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن نعمان بن زیدبن لبیدبن خداش بن عامربن غنم بن عدی بن نجار از صحابه بود و بگفته ٔ عدوی در غزوه ٔ احد شهید شد. (از الاص... رافع رافع. [ ف ِ] (اِخ ) ابوالبهی رافع. غلام سعیدبن عاصک بود و از طرف وی بحضرت رسول هدیه شد و بیدرنگ آزاد گردید. ابن حجر در الاصابة ج 2 قسم اول... رافع رافع. [ ف ِ ] (اِخ ) ابوالجعد رافع. پدر سالم و برادرانش میباشد که ازصحابه ٔ حضرت رسول خدا (ص ) بودند. رجوع به رافع اشجعی در این لغت نامه و اب... رافع رافع. [ ف ِ ] (اِخ ) ابومحمد محدث بود و ازفضل بن موسی روایت کرد. رجوع به ابومحمد رافع شود. رافع رافع. [ ف ِ ] (اِخ ) اشجعی ... گفته میشود که همان ابوالجعد پدر سالم میباشد. (از الاصابة ج 2 قسم سوم ). رجوع به رافع (ابوالجعد) در این لغتنامه ... رافع رافع. [ ف ِ ] (اِخ ) اشجعی ، ابن اشیم اشجعی مکنی به ابوهند پدر نعیم بن ابی هند... و گویند اسمش نعمان بود. (از الاصابة ج 2 قسم اول ).رجوع به ... رافع رافع. [ ف ِ ] (اِخ ) اشجعی . ابن سنان برادر معقل اشجعی . در شمار کسانی است که از صحابه ٔ حضرت رسول (ص ) روایت کرده اند. (از الاصابة ج 2 قسم ا... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۷ ۴ ۵ ۶ ۷ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود