راقب
نویسه گردانی:
RʼQB
راقب . [ ق ِ ] (ع ص ، اِ) ناظر و بیننده . || نگاهدارنده . || حریف و رقیب . (ناظم الاطباء). || راصد. (یادداشت مؤلف ).
واژه های همانند
۲۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
راغب . [ غ ِ ] (ع ص ) مایل و خواهان . ج ، راغبون . (ناظم الاطباء). خواهان از روی حرص ، و دوستدارنده . (از اقرب الموارد). خواهان . (دهار). مأخوذ...
راغب . [ غ ِ ] (اِخ ) ادریس بک . (معجم المطبوعات ). رجوع به ادریس بک در همین لغت نامه شود.
راغب . [ غ ِ ] (اِخ ) میخائیل . اوراست : العزوبة و الزواج . (از معجم المطبوعات ج 1).
راغب شدن . [ غ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) رغبت کردن . متمایل شدن . مایل گشتن . علاقه مند شدن : راغب دنیا مشو که هیچ نیرزدهردو جهان پیش چشم همت ...
راغب قمی . [ غ ِ ب ِ ق ُ ] (اِخ ) (یا راغب کاشانی ) حکیم عبداﷲ پسر حکیم اسماعیل از افاضل قرن یازدهم هجرت بود و اوایل دوازدهم را نیز دریافت ...
راغب کردن . [ غ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تشویق کردن . متمایل ساختن . انعاس ؛ راغب کردن . (تاج المصادر بیهقی ). و رجوع به راغب گردانیدن شود.
راغب خادم . [ غ ِ دِ ] (اِخ ) خادم راضی باللّه خلیفه ٔ عباسی و بسیار موردتوجه و اعتماد وی بود. رجوع به فهرست الاوراق شود.
راغب گشتن . [ غ ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) راغب شدن . متمایل گشتن . علاقمند شدن . و رجوع به راغب شدن و راغب گردیدن شود.
راغب هندی . [ غ ِ ب ِ هَِ ] (اِخ ) میرمبارک بن سید عاصم بن عبداﷲ و نیاکان وی از قصبه ٔ امام میباشند که از نواحی بلخ است ولی ابتدا در دکن و...
راغب یزدی . [ غ ِ ب ِ ی َ ] (اِخ ) نامش محمد سعید یزدی مال میری است . و بر طبق نوشته ٔ آتشکده ٔ یزدان ص 290 به هند مسافرت کرده و همانجا درگذ...