اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

راوه

نویسه گردانی: RʼWH
راوه . [ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پشت گدار بخش حومه ٔ شهرستان محلات ، واقع در 42هزارگزی شمال محلات و 11هزارگزی باختری راه شوسه ٔ قم باصفهان . این ده در جلگه قرار گرفته و هوای آن معتدل و سکنه ٔ آن 500 تن است . آب راوه از چشمه سار تأمین میشود و محصول عمده ٔ آن : غلات ، پنبه و لبنیات است . پیشه ٔ مردم کشاورزی و دامپروری و شترداری است و کارهای دستی زنان پلاس بافیست .چند مزرعه ٔ کوچک جزء این ده است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1). و رجوع به تاریخ قم ص 137 و 116 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
راوه . [ وُه ْ ] (اِ) ناله و زاری . (از شعوری ج 2 ورق 14) : کند راوه بهر شام و سحرگاه نمیگیرد بسویش گوش آن ماه . میرنظمی (از شعوری ).آیا مصحف ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
رعوة. [ رَ ] (ع اِ) رِعوَة. بازداشت از کارها. گویند: فلان حسن الرَعوَة و کذا حسن الرِعوَة. (ناظم الاطباء).
رعوة. [ رِ وَ ] (ع اِ) رَعوَة. رجوع به رَعْوْ و رَعوَة شود.
رعوة. [ رُ وَ ] (ع اِ) رَعوَة. رِعوَة. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به رَعْوْ و رَعوَة شود.
رعوة. [ رَ وَ ] (ع مص )رَعْوْ. رِعوَة. بازایستادن مرد از کار خود. (ناظم الاطباء).باز ایستادن . (دهار). رجوع به رَعْوْ شود.
رعوة. [ رِ وَ ] (ع مص ) رَعوَة. رَعْوْ. (ناظم الاطباء).رجوع به رَعْوْ و رَعوَة شود. || پرداختن از جهل و بدی و باز ایستادن از آن . (منتهی الا...
رعوة. [ رُ وَ ] (ع مص ) رَعوَة. رِعوَة. (منتهی الارب ). رجوع به رَعْوْ و رَعوَة شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.