اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رئم

نویسه گردانی: RʼM
رئم . [ رِءْم ْ ] (ع اِ) آهوی سپید خالص . ج ، اَرْآم ، و آرام . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). آهو. (از معجم البلدان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
رئم . [ رُ ءِ ] (ع اِ) حلقه ٔ دبر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از متن اللغة).
رئم . [ رِءْم ْ ] (اِخ ) نام وادیی است در نزدیکی مدینه که رود ورقان هم به آن ضمیمه میشود. (از معجم البلدان ).
ریم . (اِ) چرکی که از جراحت می پالاید و در دنبل فراهم می آید. (ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ) (از فرهنگ اوبهی ) (از برهان ). غس...
ریم . [ رَ ] (ع اِ) فزونی و فضل . گویند: لهذا علی ذاک ریم . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فزونی و فضل . (آنندراج ). زیاده ....
ریم . [ رَ ] (ع مص ) دورگشتن از جای . یقال : مارمت افعل و مارمت بالمکان ؛ ای مازلت و منه اریم مابرحت ؛ یعنی همواره دورم و کذا رمت فلاناً و...
ریم . (ع اِ) آهوی سپید. || آهوبره . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به رَیم شود.
ریم . (اِخ ) موضعی است به بلاد غرب . || شهری است نزدیک مقدشوه . (منتهی الارب ).
ریم آهن . [ هََ ] (اِ مرکب ) ریماهن . چرک و کثافت آهن که در وقت گداختن در کوره می ماند و در پتک زدن از آن می ریزد. (ناظم الاطباء) (از انجمن...
برف ریم . [ ب َ ] (اِ مرکب ) ۞ زردمرغک . (یادداشت مؤلف ) (فرهنگ فارسی معین ) (گل گلاب ).
ریم آهنج . [ هََ ] (اِ مرکب ) ریم آهنگ . بیخی است از گیاه که آن را خرغول گويند. (از ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). بیخ خرغول . (ناظم الاطبا). معرب ریم ...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.